خفاش بودن به چه می ماند؟
آگاهی به بیان نیگل همان کیفیت است، همان کیفیات ذهنی، منظور از کیفیات ذهنی این است که بطور مثال لذت از خوردن ه غذایی در من حسی را ایجاد میکنه که آن حس درونی یا حالت درونی کیفیت ذهنی ه آن غذاست، یا کیفیت درد، خارش، خواب یا هرچیز دیگر.
از نظر نیگل تمام حیوانات هم این کیفیات ذهنی را دارا هستند، البته در مورد درسته ی ریز حیواناتی مانند آمیب ها با قطعیت نمی توان سخن گفت ولی در مورد حیوانات دیگر از آنجا که قبول داریم کشتن آنها یا بررسی ه آنها به صورت آزمایشی اخلاقی نیست پس باید قبول داشته باشیم که آنها هم کیفیات ذهنی ای چون درد را تجربه میکنند!
نیگل خفاش را دارای مشترکاتی با انسان میداند و از آنجا که تجربه را همان کیفیت یا آگاهی تلقی می کند و معتقد است که حیوانات نیز تجربه دارند، پس میگوید که ما باور داریم که خفاش ها تجربه دارند، و در بسیاری حس ها با ا مشترک هستند، اما زمانی که ما بخواهیم خود را بجای یک خفاش بگذاریم تا بفهمیم خفاش بودن چه کیفیتی دارد از آنجا که بنا به تخیل تجربیات خودمان را به خفاش نسبت میدهیم و کیفیات خودمان را با خفاش خلط میکنیم بین بر این تنها چیزی که به دست می آوریم این است که بدانیم خفاش بودن برای "ما" چه کیفیتی دارد در حالیکه ما به دنبال به دریافتن این کیفیت برای خفاش بودیم، یعنی خفاش بودن برای خفاش چه کیفیتی دارد.
نیگل معتقد است ما نمیتوانیم از منظر سوم شخص به دریافت کیفیات منظر اول شخص بپردازیم و همانطور که یک مریخی که دارای کیفیاتی متفاوت از ماست نمیتواند داشتن کیفیت (آگاهی) را در ما رد کند ما نیز نمیتوانیم منکر کیفیت در خفاش شویم، بلکه تنها نمیتوانیم به درکی صحیح از آن نائل آییم.
البته نیگل دریافت کیفیت را در یک نوع ( انسانی،حیوانی) را از منظر سوم شخص به منظر اول شخص را ممکن می داند. مثلا انسان دیگری بفهمد که کیفیتی در ذهن من چگونه است.
بطور کلی نیگل در مقاله ی خفاش بودن به چه می ماند؟ یا خفاش بودن چه کیفیتی دارد؟ ابراز می دارد که هیگاه نخواهیم توانست فهمید که خفاش بودن چه کیفیت ذهنی ای داراست.
البته او امیدوار است که در آینده اگر به سوالاتی پاسخ داده شود این مسئله ی آگاهی نیز حل شود.