انگيزه ي پژوهش هاي علمي در تمدن اسلام

يكي از افتخارات مسلمانان آن است كه به هر سرزميني راه يافتند، از فرا گرفتن علوم آن سرزمين كوتاهي نورزيدندو در برابر دانش ديگران ،بي اعتنايي نشان ندادند.از اين رو در سده هاي نخستين اسلامي بسياري از علوم مانند پزشكي ،طبيعيات،رياضيات ،نجوم،منطق،فلسفه و جز اين ها از كشورهايي چون يونان ومصر (حوزه ي اسكندريه)و غيره در ميان مسلمانان رواج يافت و در پاره اي از موارد به اصلاح وتكميل دانش هاي مزبور نيز توقيف يافتند.

در پزشكي نوابغي چون ابن سينا و رازي تجربه هاي يونانيان را پي گرفتند و طب بقراط و جالينوس را بارورتر ساختند. كتاب هاي« القانون» و « الحاوي» اثر ماندگار اين دو دانشمند،قرن ها مورد استقبال پزشكان برجسته در خاور و باختر قرار گرفت و رهنماي معالجات آن ها بود. در اختر شناسي، هيئت بطلميوس به وسيله ي كساني چون ابومعشر بلخي و ابو ريحان بيروني و ابو عبدا... بتاني و نصير الدين طوسي باز شناسي و پي گيري شد و رصد خانه ها در شهر هاي اسلامي به پا داشتند كه معروف ترين آن ها رصدخانه ي مراغه زير نظر محقق طوسي بود.در طبيعيات دانشمنداني كه سرآمدشان حسن بن هيثم بصري به شمار مي آمد، دربا ره ي قوانين نور ،آراء اقليدس و بطلميوس را نقد و تصحيح نمودندو افكار كاملا تازه اي پديد آوردند. ابن هيثم ،رياضيات را با تجربه هاي اتاق تاريك همراه كردو به نتايج ارزنده اي رسيد. در رياضيات ، دانشمنداني چون خوارزمي و موسي بن شاكر و خيام و ابوالوفاي بوزجاني به حل مسائل و معادلات دشوار و شرح مصادرات اقليدس و كشف روش هاي جديد رياضي پرداختند. در منطق و فلسفه حكيماني مانند كندي، فارابي ، ابن سينا و ابن رشد به توضيح  و تكميل آراء ارسطو اهتمام ورزيدند. جغرافي دان هاي اسلامي، كتاب هاي ارزنده اي چون : «  المسالك و الممالك » و « معجم البلدان »  و  « نزهه المشتاق في اختراق الآفاق » (اثر ادريسي) و غيره را پديد آوردند...

علاوه بر اين ،مسلمانان ، دانش هاي تازه اي چون نحو و عروض و اشتقاق و مناظره و اصول و رجال و درايه و غيره را بنيان نهادند.

اين نشاط علمي چرا و به چه دليل پديد آمد؟ دليل آن را هر چه تصور كنيم، مهم تر ازهمه تشويق اسلام به كسب دانش و معرفت شمرده مي شود. قرآن كريم در همان اغاز نزول فرخنده اش ،از موهبت « علم اموزي » به آدمي ياد كرده و بخشايش خداوند را در اين باره، بزرگ تر از ديگر مواهب نشان مي دهدو مي فرمايد:

اقرء و ربك الاكرم

الّذي علّم بالقلم

علّم الانسان ما لم يعلم(علق/3تا6)

« بخوان و خداوند تو بخشنده ترين است.آن كسي كه به وسيله ي قلم ، آموزش داد.انسان را چيز هايي آموخت كه آن ها را نمي دانست.»

پيامبر بزرگوار اسلام و خاندان پاكش كه درود خدا بر آنها بادنيز در موارد گوناگون ، مسلمانان را به فراگيري دانش تشويق مي كردند:

الحكمه ضاله المؤمن فحيث وجدها فهو احقّ بها.

«  سخن حكمت آميز، گمشده ي مؤمن است، هر جا كه آن را يافت از همگي بدان سزاوارتر است».

اين موضوع در خور توجه است كه آن چه اسلام آموختنش را سفارش مي نمود، تنها آگاهي از « كتاب و سنت» نبود بلكه مسلمانان را به انديشيدن در زمين و آسمان و پژوهش هاي تاريخي درباره ي آدميان و نظر در آفرينش جانداران و گياهان و خلاصه ، همه ي مخلوقات ترغيب مي فرمود. چنان كه مي خوانيم:

  « چرا در فرمان روايي آسمان ها و زمين و هر چه خدا آفريده است نظر نيفكندند؟!...»(اعراف/185)

  « بگو بنگريد كه در آسمان هاو زمين چيست؟» (يونس/101)

  « چرا در زمين نگرديدندتابه سرانجام پيشينيان خود بنگرند؟!»(غافر/82)

اساسا عقايد و احكام اسلام، مسلمانان را به سوي آگاهي از دانش هاي عقلي و طبيعي سوق مي داد. مثلا مسلمين براي آگاهي بيشتر از اوقات نماز و روزه و حج و پرداخت سالانه ي زكات و غيره ، با « علم هيئت » آشنا شدند و معناي آيت لتعلموا عدد السّنين والحساب (يونس/5) را تحقق بخشيدند و براي آگاهي از نصاب اموال و مقادير زكات آنها و تقسيمات ميراث ، دانش رياضي را فرا گرفتند.در مناظرات خود با پيروان ساير مذاهب به مصداق ولا تجادلوا اهل الكتاب الّا بالّتي هي احسن(عنكبوت/46)از توجه به علوم عقلي خودداري نورزيدند...به طور كلي ، عنايت گسترده ي قرآن كريم به طبيعت و تحولّات آن ، پيروان قرآن را به سوي علوم طبيعي مي كشاندوسفارش پيامبر(ص) مبني بر اين كه «دانش وحكمت را هر جا يافتيد، بگيريد» آنان را به سوي ترجمه ي متون علمي ديگران ، برمي انگيخت وهمچنين دستور پيامبر اكرم(ص) كه فرموده بود:«دانش را با نگارش مقيّد سازيد(تا از ميان نرود)» ، مسلمانان را به سوي كتابت و نويسندگي هدايت مي كرد.از اين رو ديري نگذشت كه مسلمانان مجهزترين كتابخانه هاي جهان را فراهم آوردند.پي ير روسوP.Rousseauدر كتاب « تاريخ علوم » مي نويسد:

 « سه قرن بعد از مرگ پيامبر، شهر قرطبه يك ميليون جمعيت، هشتاد مدرسه ي عمومي وكتابخانه اي شامل 600هزار جلد كتاب داشت و زبان عربي ،زبان علمي جهان شده بود.»

آنچه پي يرروسو گزارش نموده، گوشه اي از كتابخانه هاي بزرگ اسلامي را نشان ميدهد و شرح تاليفات و تصنيفات و ترجمه ها و تفسيرهايي كه مسلمين پديد آوردند و كتابخانه هايي كه در ديگر شهرهاي مركزي اسلام تشكيل دادند ، در خور اين مختصر نيست ونگارش كتاب مستقلي را مي طلبد.

نكته اي را كه لازم مي دانم يادآور شوم اين است كه انبوه عظيم كتاب هاي مسلمين در سده هاي نخستين اسلامي ، همگي زاده ي همّت و پژوهش هاي نژاد عرب نبوده است بلكه عموم مسلمانان عربي و پارسي و مصري و هندي وجز ايشان در فراهم آوردن آن مجموعه ي گرانبها شركت داشتند. بويژه سهم ايرانيان در اين مورد بسيار چشم گير بوده است ولي برخي از خاور شناسان  به هنگام بحث از فرهنگ و تمدّن گسترده ي اسلامي ، همه را مولود تلاش علماي عرب قلمداد مي نمايند و عنوان كتاب هاي خود را به جاي « تمدن اسلامي »  يا    « دانش هاي مسلمانان » چنان مي نهند كه مترجمان عرب ، ناگزير آن ها را به صورت «حضاره العرب» و « العلم عند العرب » ترجمه مي كنند!! و چقدر كتاب هايي با عناوين « علم النبات » و « الكيمياوون العرب » و « الطب العربي » و «مآثر العرب في الرّياضيات و الفلك» و « معالم الفكر العربي » و امثال اين ها را ملاحظه مي كنيم كه سهم ديگر مسلمانان را در پيشرفت علوم ناديده انگا شته اند. كار به جايي رسيده كه برخي از نويسندگان معتبر در زمينه ي « تاريخ علوم »  همچون پي يرروسو نيز فصلي از كتاب خود را بدين عنوان اختصاص داده است كه: « مشعل علم به دست عرب افتاد ». ولي در همين فصل ناگزير از دانشمندان مسلمان و ايراني چون ابن سينا و خوارزمي  نام مي برد!

شك نيست كه«  تعصب نژادي »  نزد خردمندان ، امري مذموم به شمار مي رود.از اين رو ما اذعان داريم كه دانشمندان عرب همچون منجم معروف « محمد فرازي غطفاني » و فيلسوف نامدار « يعقوب بن اسحق كندي » و فيزيكدان برجسته « حسن بن هيثم بصري» و طبيب شهير « علي بن عباس بغدادي » و دانشمندان بسياري ديگر از مسلمانان عرب در گسترش فرهنگ و تمدن اسلامي ، نقش مؤثر داشتند ولي البته سهم ديگران را در خدمت به اسلام و پيشرفت دانش نيز نبايد ناديده انگاشت كه اسلام عزيز متعلق به همه ي ماست و از بركات آن به راه علم و حكمت رفته ايم. به قول شاعر:

                      اين همه آوازه ها از شه بود                                 گرچه از حلقوم عبدا... بود!

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تاريخ علوم(تاليف پي ير روسو) ،ترجمه ي حسن صفاري ،چاپ تهران، صص117،118و121

نوشته شده از:كتاب ماه علوم و فنون( ماهنامه تخصصي اطلاع رساني و نقدوبررسي كتاب)

نگارنده:الهام تركي نژاد مهرباني

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

دانشمندان اسلامی (ابن هيثم)

دكتر علي رضا ذكاوتي :

    « ... يك دانشجوي امروزي ما بايد بداند كه 1000 سال پيش ، ابن هيثم ، راجع به نور و اتاق تارك بحث كرده است . او 600 يا 650 سال پيش از دكارت ، اين مسايل را مطرح كرده است . كيست كه بايد او را به ما بشناساند ؟... » لینک مطلب

ابن‌هيثم از بزرگترين دانشمندان اسلامي است، به خصوص در نورشناسي مقامي ارجمند دارد. شماره‌ي تأليف‌هاي او را در رياضي و فيزيك و اخترشناسي، حدود صد كتاب و رساله مي‌دانند كه متأسفانه قسمت عمده‌ي آن‌ها از ميان رفته است. وي را به خاطر آزمايش‌هاي دقيقي كه درباره‌ي نور انجام داده است، مرد روش علمي نيز ناميده‌اند.
زندگي‌نامه 
ابوعلي حسن‌بن‌حسن (يا حسين ) بن الهيثم، فيزيكدان و رياضيدان و اخترشناس و پزشك عالي قدر اسلامي، به سال 354 هجري، برابر 965 ميلادي، در بصره متولد شد. چون به علم شهرت يافت، الحاكم بامرالله علوي خليفه‌ي فاطمي مصر مشتاق ديدار او شد و ابن‌هيثم سفر آغاز كرد. وقتي كه به مصر وارد شد، خليفه تا مسافتي از قاهره در موضعي به نام خندق به استقبالش شتافت.
ابن‌هيثم، پس از اندك توقفي، خواست تا آنچه را درباره‌ي‌ آب نيل انديشيده بود به عمل درآورد. او مدت‌ها در اين انديشه بود كه اگر در ناحيه‌ي آسوان سدي بسته شود، آب نيل تنظيم شود و از زيادي و كاستي باز ايستد. بدين تصور راه سرچشمه‌ي نيل پيش گرفت. چون به آثار باستاني مصر، با آن همه عظمت و صنعت رسيد، باخود انديشيد كه اگر اين كار شدني بود معماران و مهندساني آن‌چنان از انجام آن غفلت نمي‌كردند. بنابراين، در عزم او سستي پديد آمد و به قاهره بازگشت. 
پس از چندي از خليفه بيمناك شد و براي اين كه از خشم او در امان ماند چندي خود را به ديوانگي زد، تا آن‌گاه كه الحاكم وفات يافت و او نيز بار ديگر خرد خويش آشكار كرد. ابن‌هيثم در سال 430 هجري، برابر 1039 ميلادي، در قاهره ديده از جهان فروبست.

«من به جست و جوي معدن حقيقت پرداختم و براي رسيدن به آن به انواع نظريه‌ها و باورها و دانش‌هاي الهي روي آوردم، اما به مطلب چشمگيري نرسيدم و روشي براي به دست آوردن حقيقت و راهي براي دست يافتن به بينش يقيني در آن‌ها نيافتم. در نهايت، متوجه شدم كه به حقيقت نخواهم رسيد مگر از راه ديدگاه‌هايي كه ماده‌ي آن‌ها را امور حسي و صورت و شكل آن‌ها را امور عقلاني تشكيل مي‌دهد. »
                                                                                                      گفتاري از ابن هيثم
 
كتاب المناظر 
المناظر معروف‌ترين اثر ابن‌هيثم است كه نسخه‌هاي خطي متعددي از آن در كتابخانه‌هاي جهان، از جمله كتابخانه‌ي استانبول در تركيه، موجود است1. ابن هيثم در اين كتاب علاوه بر مباحث نورشناختي، به هواشناسي، فيزيولوژي و پرسپكتو نقاشي نيز پرداخته است. وي در اين كتاب نخستين تعبير سيستماتيك پديده‌هاي فيزيكي از نظر تجربي و رياضي را مورد بحث قرار داده است. 
ابن‌هيثم با اين اثر خود بنيان نورشناسي قديم را، كه متكي بر كتاب مناظر اقليدس(يعني Opticae ) و آثار علمي ارسطو ( Meteorologica ) و كارهاي ارشيمدس و بطلميوس بود، دگرگون كرد و آن را به صورت علم بسيار منظم و مشخصي درآورد. وي بحث كامل رياضي را با نمونه‌هاي تصوري عالي فيزيكي و تجربه‌هاي دقيق با هم تركيب كرد. 
پس از ابن‌هيثم، اين كتاب در عالم اسلامي در بوته‌ي فراموشي مانده بود، تا اين‌كه كمال‌الدين فارسي، رياضيدان و فيزيكدان ايراني، در قرن هفتم هجري، به وسيله‌ي استاد خود، قطب‌الدين شيرازي، با آن آشنا شد و كتاب تنقيح ‌المناظر ‌لذوي ‌الابصار ‌و‌ البصائر را در شرح آن نوشت. 
كمال‌الدين هفت مقاله‌ي كتاب المناظر ابن‌هيثم را به همين ترتيب و با روش ‌قال، اقول تفسير كرده است؛ يعني، مطالب كتاب ابن‌هيثم را با قال و مطالبي كه خود نوشته، با اقول نمايانده است. كمال‌الدين علاوه بر تنقيح و تفسير هفت مقاله‌ي مذكور، در پايان كتاب تنقيح‌المناظر يك خاتمه و يك ذيل و سه ملحق از خود افزوده است. 
از كتاب تنقيح‌المناظر نسخه‌هاي خطي در ايران و نيز در كتابخانه‌هاي جهان موجود است. اين كتاب در 1348 ـ 1347 قمري، در حيدرآباد دكن، در دو جلد چاپ شده است2. 
مقدمه‌اي كه كمال‌الدين فارسي بر اين كتاب نوشته از نظر تاريخي حائز اهميت است. از اين نظر قسمتي از اين مقدمه را در اين‌جا مي‌آوريم. 
كمال‌الدين مي‌گويد: « … مدتي كوشش تمام داشتم كه در امر مناظره تحقيق كنم و سخت دلبسته‌ي بازشناختن چگونگي رؤيت تصاوير اشياء با چشم بودم و مخصوصاً بيشتر توجه به انعطاف (= انكسار نور) داشتم، چه ديدني‌ها را در آب و از پشت بلور به اشكال شگفت‌انگيزي مي‌ديدم، مخالف با آنچه مستقيماً در هوا مي‌ديدم و آنچه در پي يافتن آن بودم، از كتاب مناظر اقليدس به دست نمي‌آمد …
پس بر اين مقدمه مدتي درنگ كردم و به آن پرداختم و احكامي درباره رؤيت از طريق انعطاف به دست آوردم كه همه آنها با آنچه محسوس است مخالف است. آنگاه حيرت من فزوني يافت و به محضر عالي (منظور محضر قطب‌الدين شيرازي) مراجعه كردم و داستان را باز گفتم … 
حضرتش، كه پيوسته اقبال يار و توفيق مددكارش باد، به برآوردن حاجت من اقبال كرد، لختي انديشيد و گفت كه در كودكي در بعضي از كتابخانه‌هاي فارسي كتابي در مناظر منسوب به ابن‌هيثم، در دو جلد بزرگ، ديده‌ام و شايد آنچه در پي آن مي‌گردي در آن باشد و بر من است كه، گرچه در ثريا باشد، آن را به دست آورم … 
تقدير موافق شد و تيرهاي همت مستقيم به هدف رسيد و نسخه كتاب به خط ابن‌هيثم از شهر دورستي به دست افتاد. مرا خواست و كتاب را به من داد. از فوايد و لطايف و غرايب مستند به آزمايش‌هاي درست و تجربه‌هاي به دست آمده از آلات هندسي و رصدي و استدلال‌هاي تركيب يافته از مقدمات صحيح كه در آن يافتم، سردي يقين بردلم فرو ريخت … 3 ». 
مصطفي نظيف بيك محقق مصري، مباحث كتاب المناظر ابن‌هيثم را از ديدگاه فيزيكي مورد تحقيق قرار داده و كتاب جامعي در دو جلد نوشته است. اين كتاب بررسي فاضلانه‌اي است مبتني بر مطالعه‌ي متون خطي كتاب المناظر و متن چاپي كتاب المناظر چاپ حيدرآباد.
المناظر در غرب 
كتاب المناظر ابن‌هيثم در مغرب زمين به نام گنجينه‌ي نورشناسي به لاتين ترجمه شد. ريسنر (F.Risner) اين ترجمه را در سال 1572 ميلادي درشهر بال با عنوان Oticae thesaurus Alhazeni libri VII., cum ejusdem libro de crepusculis et nubium ascensionibus همراه ترجمه‌اي درباره‌ي شفق از ابن‌هيثم منتشر كرد4. ترجمه‌ي لاتين المناظر ابن‌هيثم در اروپا در همه‌ي محققاني كه در علم نور كار مي‌كرده‌اند، از جمله ويتلو (Witelo) ، پكهام (Peckam) ، راجر بيكن (Roger Bacon) و كپلر، در قرن هفدهم مؤثر افتاد.   راجر بيكن در كتاب خود (Perspectiva) بارها از ابن‌هيثم با نام الحسن (Alhazen) نام برده و به گفته‌ها و نظريه‌هاي او از كتاب المناظر استناد جسته است. تأثير كتاب المناظر ابن‌هيثم را مي‌توان در كتاب« Perspectiva Communis » پكهام و كتاب « Opticae libri decem » ويتلو و خلاصه در پژوهش‌هاي نورشناسي كپلر و دكارت و فرما مشاهده كرد. 
زيبك H.Siebeck محقق آلماني براي نخستين بار درباره‌ي روانشناسي كتاب المناظر ابن‌هيثم تحقيقاتي كرد و در سلسله مقاله‌هايي تحت عنوان: «روانشناسي در قرون وسطي» سعي كرده است ارزش كار ابن‌هيثم را در اين زمينه از روي ترجمه‌ي لاتين المناظر روشن كند. باور H.Bauer نيز تحت عنوان روانشناسي ابن‌هيثم بر اساس كتاب المناظر كوشش كرده است تا كار ابن‌هيثم را از ديدگاه روانشناسي تجربي مورد نقد و بازبيني قرار دهد. 
دي‌بور DeBoer T.J در كتاب «تاريخ فلسفه در اسلام، جنبه‌ي فلسفي كتاب مناظر ابن‌هيثم را مورد بررسي قرار داده است. آقاي دكتر رضا شاپوريان نيز مقاله‌اي درباره‌ي ارزش كتاب المناظر ابن‌هيثم به آلماني نوشته است9. 
ابن هيثم در اين كتاب شرح داده كه چگونه به روش تجربى ثابت كرده است، برخلاف تصور پيشينيان ما يك چيز را با اين دليل مى بينيم كه از هر نقطه آن شعاعى باز مى تابد و به چشم ما مى رسد. مفهوم مخروط هاى شعاعى كه از چيزى به چشم وارد مى شوند، مبناى پرسپكتيو قرار گرفت و در قرن پانزدهم در ونيز و فلورانس به هنر راه يافت. نسخه خطى ترجمه كتاب المناظر در كتابخانه واتيكان در روم كه لورنزو گيبرتى تفسيرى بر آن نوشته است، نگهدارى مى شود. گيبرتى همان كسى است كه پرسپكتيوهاى مفرغى معروف درهاى تعميدگاه فلورانس را ساخته است...

ادامه نوشته

دانشمندان اسلامی(ابن سینا)

ابن سینا، ابو علی حسین ابن عبدالله،که در غرب به اوی سینا(Avicenna ( هم معروف است.(تولد:افشنه، نزدیک بخارا،آسیای مرکزی [اکنون ازبکستان شوروی] ،370/980؛ وفات: همدان، ایران، 428/1037)، فلسفه ،علم ،طب.ابن سینا
ابن سینا که از کودکی هوشی سرشار داشت، به سرعت علم زمان خود را با همه شعبه هایش فرا گرفت و در شانزده سالگی به کار طبابت پرداخت. وی در امور سیاسی زمان خود هم دستی داشت. پس از آنکه مدتی را در گرگانج(جُرجانیه)به قضاوت گذراند و در گرگان به تدریس علوم پرداخت و در ری و همدان کارهای دی.انی پیش گرفت، وزیر شمس الدوله دیلمی شد.وی گذشته از کارهای حکومتی فرصت را برای پرداختن به کار علمی، که به همان اندازه سنگین بود، از دست نمی داد. به بیماری مرموزی در گذشت؛ظاهراً علت مرگش قولنجی بود که خوب درمان نشده بود؛و شاید هم یکی از خدمتکارانش او را مسموم کرده باشد.به مناسبت هزارمین سال تولداو،بنای پرشکوهی بر گور او در همدان برپا شد.ابن سینا در فنون مختلف و متنوعی تالیفات بسیاری دارد و آثار او بالغ بر 270عنوان می شود، از آن جمله زندگینامه ای است که از خود نوشته و شاگردش  جوزجانی آن را تکمیل کرده است.مهمترین اثرفلسفی ابن سینا شفا است که دایره المعارف عظیمی است در چهار بخش:منطق که با ارغنون ارسطو تناظر دقیق دارد؛طبیعیات0فیزیک)؛ ریاضیلت(هندسه،حساب، موسیقی و نجوم)؛و مابعدالطبیعه.وی تلخیصی هم از این اثر فراهم آورده به نام نجات و نیز کلیات فلسفه خود را در آثار دیگری هم بیان کرده که از آن جمله است الهدایه ؛عیون الحکمیه؛ودانشنامه علائی به فارسی.آخرین آثار او الاشارات و التنبیهات است که ا.م.گواشون آن را به فرانسوی ترجمه کرده است.پرویز مروج هم بخش مابعدالطبیعه دانشنامه علائی را به فارسی ترجمه کرده است(لندن؛1973).یکی از آثار او در زمینه دانش رمزی،حی بن یقظان است.
فلسفه و علم:در فلسفه و علم ابن سینا زیر تاثیر سه جریان فکری نیرومند بود،و کوشید تا این سه را با هم جمع کند و از آنها ترکیبی بدیع بسازد. این سه عبارتند از: قرآن و تحولات کلامی ملازم آن (که به الهیات بمعنی الاخص ،خلقت جهان،انسان شناسی و آخرت شناسی می پردازد.)؛علم(نظریه زمین مرکزی،نجوم یونانی، حرکت دایروی افلاک سماوی،سلسله مراتب موجودات در عالم،و نظریه عناصر اربعه)؛و فلسفه که بخصوص فلسفه ای است ارسطویی با مایه های قوی نو افلاطونی که عمدتا از فلوطین(از طیق اثولوجیا یا الهیات منسوب به ارسطو )و پروکلوس(کتاب العلل) سرچشمه می گیرد؛و برخی از وجوه سنت ایرانی هم با آن در آمیخته است.
مابعدالطبیعه:اساس مابعدالطبیعه ابن سینا بر نظریه صدور (فیض)ضروری و نزول تریجی است. مبدا این طرح واحد یا خداست که واجدالوجود بالذات است و وجودش با ماهیتش یکی است.عالم سماوی که شامل اجسام و ارواح و عقول افلاک است- و این همه بالذات ممکن اند،اما خداوند آنها را واجب می کند – و عالم تحت قمر که شامل سه قمر و جماد و گیاه و حیوان است،از خداوند صادر می شوند.در همه مخلوقات وجود از ماهیت جداست،و عالم تحت قمر به قلمرو ممکنات تعلق دارد.به موجب طرح فلوطینی بازگشت به اصل، سراسر عالم را نیرویی به حرکت در می آورد که آ ن به میانجیگری عقول جداگانه به سوی خدا می برد. منشا بی میانجی ارواح بشری عقل فلک قمر است که عقل مُفارق یا واهِبُ الصُوَر است؛و بزرگترین سعادتی است که آدمی می جوید. آفرینش ،به معنی فیض، ضروری و همیشگی است و عامل آن عقول(فرشتگان)اند.ابن سینا می خواست که همه جنبه های علم و دین را در یک بینش پر دامنه مابعدالطبیعی با هم متحد کند.با این کار،می کوشید هم پیدایش جهان را توضیح دهد و هم مسئله وجود شر،دعا،قضاوقدر،نبوت،معجزه و خوارق عادات را روشن کند.مسئله ساماندهی مملکت بر وفق قوانین شریعت و نیز مسئله سرانجام بشر نیز در حوزه کار او بود.
فیزیک وکیهانشناسی:مفهومی که ابن سینا از علم دارد از فیزیک طبیعیات و کیهانشناسی زمان او، و بنابراین از علم یونانی گرفته شده است. و این مجموعه معارف را به صورتی که ابن سینا دریافته وپرورده می توان چنین خلاصه کرد(ر.ک.نجات،چاپ قاهره).فیزیک مطالعه اجسام طبیعی وحرکت است. ابن سینا در چندین مورد به تفضیل نظر اتمیستها را درباره جسم خصوصا و واقعیت عموما به تفصییل رد می کند و به جای آن از اتصال و پیوستگی جانبداری می کند.به نظر او جسم مرکب است از جوهری مادی که مَحَل است و صورتی از حال در آن است. نسبت ماده به صورت مانند نسبت مفرغ به مجسمه مفرغی است. از لحاظ صورت، وجه مشترک همه اجسام دارا بودن سه بعد است.این سه بعد بالفعل در جسم وجود ندارند،هر چند آنها را می توان درجسم فرض کرد.بنابراین درترکیب ماده مدخلیت ندارندوجزءتعریف آن محسوب نمی شوند.ماده که بدون صورت نمی تواند موجود باشد،متجانس است و پذیرای هر صورتی است. ماده یک صورت تولی دارد که صورت جوهری یا جسمانی است، و آن همان سه بعدی بودن است.در کنار صورت جوهری صورتهای دیگری هم وجود داند، مانند کم، کیف، این، و خلاصه همه مقولات ارسطیی.(اینها عرض خوانده می شوند.)همچنین یک مبدا مفارق هم وجود دارد که ضامن اتحاد ماده و صورت است.
اجسام طبیعی دو گونه کمال دارند، اَولی و ثانوی. مبدا مفارق کمالات ثانوی را توسط قوایی که درجسم جای دارند باعث می شود،و این قوا خود کمالات اولی اند و مبدأ کمالات ثانوی محسوب می شوند.افعال از جمله کمالات ثانوی هستند.قوایی که در جسم جایگیراند بر سه نوع اند.نوع اول قوایی است که در همه اجسام جریان دارند و کمالات آنها را از شکل و مکان طبیعی و اعمال،حفظ می کنند.اگر اجسام از مکان طبیعی خود دور شوند یا به نحوی شکل طبیعی خود را از دست دهند، این قوا به وضع قبلیشان بر می گردانند و بدان وضع نگاهشان می دارند و این امر به تسخیر و بدون معرفت و تدبر و قصد اختیاری صورت می گیرد.این نوع از قوا را طبیعی می گویند و مبدأ بالذات برای تمام حرکات بالذات اجسام وسکون آنها و در واقع مبدأهمه کمالات اجسام به شمار می آیند.هیچ جسمی خالی از این قوا نیست.نوع دوم از قوا به وساطت آلاتی بر اجسام اعمال می کنند و آنها را به حرکت در می اورند یا به حال سکون نگه می دارند یا نوع آنها را حفظ می کنند.برخی از این قوا عملی دائمی دارند که نه مستلزم عمل است و نه مستلزم اختیار نفس نباتی چنین است؛ برخی دیگر امور سودمند و زیانبخش را در می یابند و قدرت عمل و ترک عمل ندارند،مانند نفس حیوانی؛ و نوع دیگر حقایق اشیاء را از فکر وتحقیق درک می کنند، مانند نفس انسانی.
نوع سوم از قوا همین نتیجه را بی میانجیگری آلات و از راه اراده ای که فقط رو به یک سو دارد حاصل می کند،و نفس فَلَکی از این نوع است.خواص مربوط به جسم طبیعی عبارتند از حرکت وسکون، زمان،مکان، خلاء تناهی و عدم تناهی تقارن اتصال و توالی .
افلاک آنها در داخل این فلک حرکت مستدیر ابدی دارند.وقتی رابطه میان مرکز عالم (که همان مرکز زمین است) و فلک ثوابت را بدانیم، می توانیم جهت "بالا" و"پایین" را، در هر نقطه از جهان، به طور مطلق تعیین کنیم. جهت بالا به طرف فلک ثوابت است و جهت پایین به طرف مرکز زمین.
همه اجسام ناگزیر در مکان جای دارند. مکانها بر حسب موقعیت خود(بالا و پایین بودن) اجسام را ازحیث جهت تقسیم می کنند.اجسامی که در اجسام دیگر محاط باشندمکانی دارند.هرجسم طبیعی مکان طبیعی خاصی دارد.اجسام مرکب به طریق "جوش خوردن" (اِلتِحام) ساخته می شوند؛ التحام مستقیماً میان اجسام صورت نمی گیرد بلکه به میانجیگری کیفیات محسوس تحقق می یابد.چهار کیفیت محسوس اولی وجود دارند که چنین وحدتی راباعث می شوند:گرمی، سردی، تری و خشکی. سردی و گرمی در تعییر اجسام با هم واکنش دارند و قوای فعاله خوانده می شوند.دو کیفیت دیگر را قوای منفعله می نامند.اجسام ساده ای که اجسام مرکب را پدید می آورند،ازترکیب خاصی ازاین چهار قوه ساخته می شوند.درهریک ازاین اجسام باید یک کیفیت فعال و یک کیفیت منفعل موجود باشد.بنابراین چهار جسم ساده وجود دارد:آتش(گرم و خشک)، آب(گرم وتر) خاک (سرد وخشک)، هوا(سرد و تر(
و مکان طبیعی موجودات فسادپذی فلک تحت القمراست و مکان طبیعی موجودات فسادناپذیر عالم فوق القمر.اجسام اخیر از ترکیب چهار عنصر ساخته نشده اند و افلاک آنها نه سبک اند و نه سنگین. به نظر ابن سینا تنها با استفاده از ترکیبات مختلف چهار عنصر و کیفیات آنها، و نیز حرکت افلاک (که ماده را پذیرای صورت می کند(وممکن است که ساخته شدن  اجسام فساد پذیر را در عالم تحت القمرو تبیین کرد؛ یعنی ساخته شدن کانیها ،سنگه و فلزات؛گیاهان و حیوانات و انسان که از حیث جسم خود به عالم طبیعی تعلق دارد.
طبقه بندی علوم: ابن سینا بر اساس این اصول کلی طبیعی و موافق با مابعدالطبیعه وجودی خود علم را با حکمت یکی دانسته و نظریه پردامنه ای در این باب پدید آورده است.بدین طریق وی توانسته است طیف علوم زمان خود را به صورتی زنده طبقه بندی کند.علم،به معنای قدیمی آن با حکمت یا فلسفه مترادف است؛ از علم معرفتی حاصل می شود که چون نظر به علل دارد یقینی است. علم یا عملی است و یا نظری .علم عملی در کسب معرفت به نتایج عملی آن توجه دارد، اما هدف علم نظری دست یافتن به معرفت یقینی در مورد موجوداتی است که وجودشان به عمل انسان بستگی نداردو ما در اینجا با علم عملی،که با رفتار انسان سروکار دارد،کاری نداریم. علم نظری سه بخش دارد که بر حسب نسبت موضوعشان با ماده و حرکت مرتب شده اند.بخش اول علم طبیعی است که موضوع آن هم از حیث وجود وهم از حیث تعریف با ماده و حرکت بستگی دارد.دوم علم ریاضی است که موضوع آن فقط از لحاظ وجود عینی با ماده ارتباط دارد.مادهدر تعریف آن داخل نمی شود؛ موضوع شاخه سوم یعنی مابعدالطبیعه هم ازحیث وجود وهم ازلحاظ تعریف با ماده بستگی ندارد.
منظق و که هم علم است هم فن، ابزار علم بشمار می آید.علم طبیعی مشتمل است بر 8 علم اصلی و فرعی .

علوم اصلی از این قرارند:
و علم مبادی کلی(که در بالا بیان شد)و موضوع کتاب سمع الکیان یا علم سماع طبیعی است،علم آسمان و جهان(السماء و العالم) که به بررسی اجسام و خاکی و افلاکی،که جهان را تشکیل می دهند ، و به بررسی چهار عنصر و حرکات آنها می پردازد علم کون وفساد، در این علم پیدایش عناصر اولیه، تاثیرات متقابل آنها، نحوه ای که خداوند موجودات زمینی را با موجودات آسمانی مربوط کرده است و بقای انواع با وجود فنای افراد بررسی می شود.-علم آثار عِاوی،که به بررسی پیدایش عناصر پیش از آمیزش آنها با یکدیگر، انواع مختلف حرکت، تکائف و تخلخل، و پدیده های جوی که تحت تاثیر افلاک اند، از قبیل شهاب ثاقب، ابر، باران و رعد می پردازد.-علم معدنیات، که دنباله علم آثارعلوی است.علم گیاهان.-علم جانوران.-علم نفس یا روانشناسی. ابن سینا این موضوع را در کتاب چهارم طبیعیات شفاء بررسی کرده است.
علوم فرعی طبیعی عبارتند از :-طب، که غرض ان علم به مبادی جسم انسان و احوال ان ، از بماری و تندرستی است. کتاب عظیم و دایره المعارف گونه ابن سینا در طب کتاب قانون ، به صورت یک کتاب کلاسیک در آمده است.
و اختر گویی (احکام النجوم) به نظر ابن سیناا احکام نجومی علمگمانی و تحَکمی است. این علم می خواهد با دانستن هیئت کواکب، فاصله آنها از یکدیگر، وجای آنها در منطقه البروج، اوضاع و احوال عالم تحت القمر یعنی سرنوشت افراد و ملل را پیش بینی می کند.ابن سینا رساله ای نوشته و در آن ادعای احکامیان را رد می کند.-قیافه شناسی(علم الفراسه) .ابن سینا در این باره چیزی ننوشته و کتابهای منسوب به او همه منحول است.- علم تعبیر رویا.-علم طلسمات، که هدف آن به هم پیوستن نیروهای فلکی با نیروی برخی از اجسام خاکی برای ایجاد آثار و اعمال غریب در این عالم سفلی است.-علم نِیرَنجات، که هدف آن به هم پیوستن نیروهای اجسام خاکی برای ایجاد آثار و اعمال غریب است.-علم کیمیا.ابن سینا مبادی علمی و فلسفی این موضوع را بررسی کرده و حتی خود به آزمایشهای کیمیاگرانه دست زده است.با این حال چنانکه از مقاله او درباره کیمیا پیداست، سرانجام درباره ارزش این علم حکمی منفی صادر کرده است.
علوم ریاضی شامل چهار عمل اصلی و چهار عمل فرعی است.
علوم اصلی ریاضی عبارتنداز:
-1علم اعداد یا حساب.
2-علم هندسه، روایت ابن سینا از این علم مبتنی بر اصول اقلیدس است.
-3جغرافی و نجوم.که مبتنی بر محبسطی بطلمیوسی است.
4-علم موسیقی.
علوم فرعی ریاضی عبارتنداز:
1-علم حساب هندی و جبر(که جزء حساب است)
 -2مکانیک(علم الحیل المتحرکه)جراثقال علم اوزان و رازوها، علم ادوات خاص،نورشناخت(علم المناظر و المرایا) و هیدرولیک(علم نقل المیاه(
-3علم ترتیب دادن ، جداول نجومی و تقاویم(علم الزیجات و التقاویم) (که همه جزء نجوم است)
4- نحوه استعمال آلات موسیقی بیگانه، مانند ارغنون.
پزشکی.  شاید بهتر باشد که نظر خود را درباره آثار طبی ابن سینا به صورت مقایسه ای بیان کنیم: از دو حکیم (طبیبان فیلسوف) ابن سینا فیلسوف بهتری بود و رازی طبیب زبردست تری. ابن سینا در تالیف کتاب دایره المعارف گونه خود قانون، از حاوی رازی مطالب بسیاری اخذ و اقتباس نمود.وی در زندگینامه خود می گویدکه قانون را در گرگان آغاز کرده، بخشی از آن را در ری،زادگاه رازی، نوشته و آن را در همدان به پایان برده است.پزشکان این کتاب را بسیار می پسندند و آن را بر حاوی رازی و کامل الصناعه الطبیه علی بن عباس مجوسی و حتی آثار جالینوس ترجیح می دادند.اما در قرطبه (اسپانیا)و ابوالعلاءبن زهر و پسرش، طبیب متطبب بزرگ ابومروان بن زهر، وابن رشد از قانون انتقادهایی کرده اند.بعضی از نویسندگان می گفتند که قانون کامل و کافی است و نمی توان آن را با افزایش چیزیهایی از منابع دیگر تکمیل کرد.این گونه نظرها نسبت به وثاقت کتب، باعث شد که طب اسلامی و تا اندازه ای طب اوایل قرون وسطی اروپا که تا حدودی بر ترجمه لاتینی کتابهای عربی متکی بود از پیشرفت باز بماند.اما گناه این وضع به گردن ابن سینا نیست،بلکه پزشکانی که دید انتقادی نداشتند وترجیح می دادندبه وثاقت کتب اعتماد کنند و برای رسیدن به نتیجه به جای آزمایش و مشاهده به منطق روی بیاورند، مسول آن به شمار می آیند.سنت مترقی رازی که هر چه را از راه آزمایش درستیش معلوم نشده بود نمی پذیرفت، و مفهوم ازمایش گواه و مشاهدات بالینی را وارد کارکرد، و به انتقاد از جالینوس و دیگر مراجع طب پرداخت.تحت الشعاع قانون ابن سینا قرار گرفت.این کتاب که عرضه زیبایی دارد، به 5 کتاب تقسیم می شود .کتاب اول که کلیات است،مشکلترین بخش کتاب است و در حدود ده شرح دارد که یکی از آنها را ابن نفیس نوشته است(کتاب اول شرح القانون که در آن گردش کوچک خون را بیان می کند) کلیات به چهار فن تقسیم می شود.فن اول تحقیقی است در چهار عنصر اب هوا ، اتش و خاک، که از رابطه میان انها مزاجها(یعنی خواص مخصوص اخلاط اربعه خون،صفرا،سودا وبلغم) پدید می ایند.اخلاط اربعه به نسبتهای معینی با هم مخلوط می شوند و از اخلاط آنها اندامهای ساده به وجود می ایند و کالبدشناسی این اندامها در فن اول از کتاب اول قانون امده است.ابن سینا فن اول را با بحثی درباره قوا پایان می دهد: قوه عاقله که مرکز ان مغز است؛ قوه طبیعه که عهده دار نگهداری ادمی است و مرکز ان کبد و بیضه ها است؛ و قوه حیوانی (که مرکز ان قلب است) و زمام نفس حیوانی را که باعث حس وحرکت می شود به دست دارد. فن دوم درباره سبب شناسی و نشانه های بیماریهاست. فن سوم درباره بهداشت، علل تندرستی و بیماری و ناگزیر بودن مرگ است. فن چهارم از کتاب اول به طبقه بندی روشهای درمان می پردازد، انگاه بحث کلی درباره درمان با پرهیز و محدودیتهای غذایی می اورد، سپس به اصول و قواعد درمان با داروهای مُنَقی و قی اور و قواعد تخلیه و تنقیه و درمان با داروهای ملین و طرز ضماد انداختن می پردازد.همچنین در این فن فصلی درباره حجامت و سوزاندن زخمها و فصد و جراحی عمومی می پردازد. کتاب دوم قانون ("ادویه مفرده") به دو بخش تقسیم شده، که یکی شامل بحث کلی درباره خصوصیات طبیعی داروها(کیفیات و خواص و نحوه نگهداری) و دیگری سیاهه ای از داروها به ترتیب الفبایی است( که در آن خواص هر دارو ذکر شده است.).کتاب سوم ("امراض از فرق سر تا نوک انگشتان پا") با بحثی درباره بیماریهای مغز اغاز می شود، به دنبال ان بیماریهای اعصاب ، چشم و گوش می پردازد، و با بحث درباره درد مفاصل، عرق النساء، سیاتیک و بیماریهای ناخن پایان می یابد. در این فن درباره کالبد شناسی اندامهای مرکب هم بحث شده است . در قانون بخشی کالبدشناسی در کتاب اول و بخش دیگری از ان در کتاب سوم امده است .کتاب چهارم ("امراضی که به عضو خاصی اختصاص ندارند") شامل بحث مبسوطی درباره تبها،طبقه بندی انها، انواع ونشانه های انها و نیزبحث درباره پیش اگهی، بحران و روزهای بحرانی و همه اصولی است که برای تشخیص و درمان ضروری به نظر می رسند.به دنبال آن بحثی درباره دملها تاولهای چرکی، زخمها و سمومو موجودات سمی می اید.این کتاب با بحثی درباره بیماریهای مو و مطالعاتی درباره چاقی و لاغری مفرط به پایان می رسد.کتاب پنجم("داروهای مرکب")شامل بحثهایی است درباره پادزهرها، حبهای مکیدنی،معجونها، داروهای منقی، قرصها، داروهای ملین وطرز استفاده از آنها در درمان بیماریها.اطلاعات بسیاری که در قانون فراهم امده است باعث شده که بسیاری از پزشکان(تا قرن سیزدهم/نوزدهم) شرحها و حاشیه هایی بر ان بنویسند،و گروهی دیگر خلاصه هایی از ان فراهم اوردند که در میان پزشکان و دانشجویان طب بسیار رایج بود.ابن سینا گذشته از قانون در حدود چهل نوشته طبی دارد که بیشتر انها به صورت دست نوشت باقی مانده اند.قانون را گرارد کرمونایی به لاتینی ترجمه کردو تا سال 1650 در دانشگاههای مونپلیه و لوون کتاب درسی بود.اندره االپاگو به عنوان مترجم ابن سینا کسب شهرت کردو برخی از آثاری که او ترجمه کرده عبارتنداز: احکام الادویه القلبیه ؛ دفع المضار الکلیه عن الابدانِ الانسانیه .

منبع : برگرفته از کتاب زندگینامه دانشمندان اسلامی
ترجمه : احمد آرام , فاضل لاریجانی احمد بی رشکبهاءالدین خرم شاهی ,کامران فانی ,فاضل لاریجانی,احمد بی رشک
======================================
فرستاده شده توسط: خانم الهام حسن آبادی

دانشمندان اسلامی(جاحظ)

جاحِِظ ،ابوعثمان عمربن بحر(تولد: بصره، عراق، حدود 160/776؛ وفات، بصره، 552/868-869)، تاریخ طبیعی.
جاحظ لقبی است که "چشم بر آمده"معنی می دهد.زشتی چهره او تا به حدی بود که به گفته منابع باعث محرومیتش از معلمی فرزندان خلیفه المتوکل شد. جاحظ با آنکه سخت دلبسته بصره بود ایام مدیدی را در بغداد و سامرا گذراند.اساتید او لغویان و ادیبانی چون اصمعی ابوعبیده وابوزید بودند. وی در میان مطالعات خود به مطالعه ترجمه هایی که به تازگی از آثار یونانی به عمل آمده بود نیز می پرداخت. جاحظ خواننده ای خستگی ناپذیر بود و علاوه بر کتاب ،اطلاعات شفاهی فراوانی نیز از سیاحان، اعراب بادیه، و اصناف مختلف مردم که در بصره یافت می شدند، به دست می آورد.در سیاست ومذهب از مکتب کلامی معتزله پیروی می کرد.این طرفداری را فی المثل در بعضی اثاری که او به دفاع از مشروعیت سلسله عباسی اختصاص داده است می توان دید. وی همچنین ردیه هایی بر آراء یهودیان ومسیحیان نوشته است.وی از طریق تالیف کتاب چندان ثروتی به دست آورد که می توانست حتی بدون داشتن شغل موظفی زندگی خود را به خوبی بگذراند.
در میان فهرست طویل اثاری که مورخان ادبی به جاحظ نسبت داده اند، تقریبا 200 اثر اصیل است یعنی انتسابش صحیح است، و از این میان کمتر از سی اثر محفوظ مانده است.بسیاری از این آثار اشارات ارزنده ای به علوم مختلف دارند، ولی تعدادی از آنها اختصاصا به مضامین علمی می پردازند. در میان آثار کوتاهتر که غالبا هم از دست رفته اند می توان آثار زیر را نام برد: درباره شیر و گرگ، درباره است و فوایدش، درباره سگان، غلات، خرما زیتون و انگور، معدنیات، وانسان در تفاوت بین جن وانسان؛ رد بر انکه انسان را جز لایَتَجزی می شمرد؛ درباره مفلوجان ومجذومان ومسکینان؛ در تفاوت بین زنان و مردان؛ مناظره بین کنیزاکان وغلامان؛ اعضا وجوارح؛ قوت وغذای بادیه نشینان؛ درباره نوشندگان و نوشابه ها؛نقد طب؛ دکان عطار؛ در رد کیمیا؛ سرزمینها ومناظره بین تابستان وزمستان .
ولی مهمترین این آثار، ویکی از مفصلترین آثار جاحظ همانا کتاب او درباره جانوران است(کتاب الحیوان) در هفت جزء .تاکنون طبع منقح و مطلوبی از آن به عمل نیامده ولی اغلب بخشهای آن به زبانهای اروپایی بخصوص بخصوص انگلیسی و اسپانیایی ترجمه شده است. جدیدترین چاپ این کتاب شامل یک فهرست تفصیلی اسماء و موضوعات است.کتاب الحیوان یک کتاب منظم در جانورشناسی نیست، بلکه یک اثر ادبی است که برای سرگرمی وتفریح خاطر نوشته شده و تدوین آن بر مبنای گروههای خاصی از جانوران است.به همین دلیل به جانورانی کمتر از آنچه برای جاحظ شناخته شده بود، پرداخته است.در این کتاب بیشتر پستانداران بزرگ، بعضی پرندگان مهم، و با توجهی مخصوص، حشراتی نظیر مگس وپشه و عقرب وشپش مطرح شده است.جاحظ جانوران را توصیف می کندواستراداً آنچه را که اعراب درباره هر یک می دانند به میان می آورد.لذا این اثر یک جانورشناسی ملی است که نتایج مطالعات علمیش را نیز در خلال آن درج کرده است.وی با کتاب تاریخ الحیوان ارسطو آشناست و خیلی وقتها از آن اقتباس کرده است.ولی متکی بر آن نیست.نام سایر مولفان یونانی نیز به میان می آید.جاحظ بین جانوران درنده، پرنده، شناگر وخزنده فرق می گذارد و گوشخواران را در مقابل گیاهخوران قرار می دهد.همچنین بین جانوران سگ سان، گربه سان، ونشخوارگر فرق می نهد، و پرندگان را به پرندگان شکاری،بی دفاع وکوچک تقسیم می کند،و به خاطر فقدان منابع مطمئن از ماهیان بحث نمی کند.او تقسیم بندی جانوران را به مفید ومضر رد می کند، چه حتی حیواناتی برای انسان مضر و موذی اند در طرح وتدبیر الاهی جهان آفرینش برای خود جایی و فایده ای دارند و برابر نهادن از خوب و بد از مبانی نظم جهان است.جاحظ علاقه مخصوصی به مسئله آموختگی وانطباق بعضی از جانوران نشان می دهد و امکان آفرینش خود به خود (خلق الساعه) بعضی از جانوران (فی المثل مزغ از یخ) را می پذیرد، و به مسایلی چون زبان جانوران نیز می پردازد. اثر مسمومیت واخته کردن را بر جانوران و نیز ناسازیهای جنسی از جمله مجامعت نر با نر را مورد بحث قرار می دهد.از نظر جاحظ انسان یک عالم صغیر است که در درون خود صفات جانوران مختلف را گرد آورده است.جاحظ هر آنچه را در آثار قدما می یابد چشم بسته نمی پذیرد. وی عقیده وارزیابی خود را هم اظهار می کند وحتی به تحقیق هایی نیز دست می زند که بعضی از آنها از نظر روش شناسی قابل توجه است. وی منتقد سنت وحتی قران بوده است. چنین کتابی در جانورشناسی با این عرض و طول هرگز در عالم اسلام همتایی نیافت. در سال1946" اوسکار لوفگرن "تصاویر نسخه خطی این اثر را که در کتابخانه آمبروزیانا در میلان محفوظ است، منتشر کرد. بعضی از این تصاویر جماع بین جانوران را نشان می دهد، چنین مضمونی کمتر سابقه تصویر دارد.در یک تصویر نزدیکی یک جانور نر با جانور نر دیگر نشان داده شده است. این تصاویر تک رنگ اند ولی ر.اتینگهاوزن تصویر یک شتر مرغ را که روی تخم هایش خوابیده رنگی از چاپ در آورده است.

منبع : برگرفته از کتاب زندگینامه دانشمندان اسلامی
ترجمه : احمد آرام , فاضل لاریجانی احمد بی رشکبهاءالدین خرم شاهی ,کامران فانی ,فاضل لاریجانی,احمد بی رشک
======================================
فرستاده شده توسط: خانم الهام حسن آبادی

دانشمندان اسلامی(ابن باجه)

ابن باجه:ابوبکر محمدبن یحیی بن الصائغ،که در غرب به اومپاکهنیز معروف است(تولد:سرقسطه(سارگوسا) اندلس،در پایان قرن پنجم/یازدهم ؛ وفات:فاس، مراکش، 533/1138-1139)، فلسفه.
ابن باجه فیلسوف مسلمانی بود که اثارش را به  عربی می نوشت. علاوه بر سرقطه و فاس در اشبیلیه و غرناطه نیز زندگی و کار کرده است. می گویند وزیر یکی از امرای مرابطی بود و به دست پزشکانی که به حذاقت طبی او رشک می بردند مسموم شد. ابن باجه را نخستین مشایی مسلمان در اندلس می شمارند. این نسبت درست است ولی کم اهمیت تر از خصوصیتی است که دوست و مصحح آثارش ابوالحسن علی غرناطی به او نسبت می دهد. غرناطی    ،میگوید که ابن باجه نقش عمده ای در استقرار یک روش منظم برای مطالعه علوم فلسفی در اسپانیا داشته است. چنین روشی در ان زمان در شرق اسلامی وجود داشت ولی در محیط دور افتاده غرب اسلامی معمول نبود.، می توان مسام انگاشت که ابن باجه در تنظیم مواد درسی، بیشترین اهمیت را برای مطالعه کلیات اثار ارسطو قائل بوده است. ابن باجه با وجود تفاوتهای عقیدتی ریشه دار، ظاهراً روش فلسفی خود را از فارابی تقلید کرده است نه از ابن سینا که در ان هنگام در مراکز اموزشی شرق سیطره داشت. وی از این لحاظ و از جنبه های دیگر مسئوول رنگ و بوی متفاوت و مشخص ارسطو گروی اندلس است که ابن رشد وابن میمون از نمایندگان ان به شمار میا یند.ا ثارموجود او از این قرار است: تدبیرالمتوحد(چاره گوشه نشین) . این اثر به مقولات و انواع مختلف انسانها می پردازد-کسانی که فقط در بند وظایف تنی هستند و کسانی که تحت تاثیر ملکات "روحانی" نظیر تخیل اند، و کسانی که مقهور عقل اند- و همه اینها را در رابطه با غایت –القصوای انسان که استکمال معنوی و نفسانی است، بررسی می کند و برای هر یک حکمی قائل می شود و از موضعی که حکیم باید در رابطه اش با مدینه های ناقص- که ناچار از زندگی در انهاست- اتخاذ کند سخن می گوید و مراد او از مدینه هاا ناقص دولتهای اسلامی وقت است. در نومیدی نسبت به ایجاد جامعه فلسفی کامل(که نسبت اندیشه اش به افلاطون باز می گردد) حکیم باید خود را در جامعه خود غریب بینگارد و شهروند مدینه فاضله ای بداند که سعادتمندان معدودی تشکیلش داده اند یعنی مردانی که در هر جایی که زندگی می کنند و چه در گذشته و چه در حال به کمال معنوی رسیده اند.رساله دیگرش درباره اتصال انسان به عقل فعال است ؛ رساله الوداع به برخی از مضامین تدبیر می پردازد؛ دیگر کتابی است درباره نفس ؛ شروح و حواشی بر آثار کوتاه یا بلندی که متعلق به کلیات اثار ارسطو است، از جمله کتابهایی از ارغنون وبر طبیعیات، و کون وفساد، و کائنات جو و کتاب الحیوانات؛ همچنین کتابی به نام " کتاب النباتات " .ابن باجه در نامه ای به ابوجعفر یوسف بن حسدی مطالبی در بابر زندگی معنوی و فکریش ارائه می کند.و او پس از آموختن،فن موسیقی به مطالعه نجوم وسپس به مطالعات ارسطو می پردازد. ابن باجه در نجوم نظریه فلک تدویر را با اموزه طبیعی ارسطویی ناسازگار می داند و رد می کند . بدین سان او پیشتاز گرایشی –که پس از او در اندلس اسلامی شایع گشت- شمرده می شود که نظام بطلمیوسی را رد کرد و کوشید نظام دیگری جانشین ان سازد. علم الحرکات ابن باجه ان طور که از حاشیه اش بر کتاب هفتم ارسطو برمی اید.کوششی است در جهت وحدت دادن به نظریه حرکت ارسطویی با در میان اوردن مفهوم نیرو به جای مفهوم چند گونه علت. اصطلاح عربیی که ابن باجه به کار می برد ترجمه دو نامیس یونانی است، ولی از مقتضای کاربردش بر می اید که یک معنای انحصاراً فعلی داردو به هیچ وجه "قوه" به معنی استعداد نیست. نقش یگانه کننده برداشت ابن باجه از نیرو تا حدی همانند برداشت او از فرسایش یا ماندگی است و در نظریه او میان نیرو و ماندگی رابطه ای وجود دارد. طبق نظر ابن باجه، نیروی یک محرک ممکن است براثر یکی از این دو عامل فرسوده یا مانده شود: 1-به علت اینکه برای به حرکت در اوردن یک جسم به کار می رود؛2- به علت واکنش جسمی که حرکت داده می شود، البته در صورتی که این جسم غیر از خود محرک باشد. در مورد عامل اول بیانات ابن باجه بغرنج وسردرگم است. یکی از اقوال او در این باب گویای این نظر است که حرکات طبیعی اجسام ساده، خستگی یاماندگی به بار نمی اورد.و دلیلش این است که در این حرکات تضادی بین محرک و متحرک نیست. بدین سان چنین بر میا ید که عامل1- فقط هنگامی ماندگی می اورد که همراه با عامل 2 باشد. عامل دوم از ان روی ماندگی به بار می اورد که جسمی که توسط جسم دیگر به حرکت در امده است . ، به نوبه خود حرکتی در محرک خود ایجاد می کند و بدین سان ان را خسته یا مانده می کند. به عبارت دیگر یک عمل وجود دارد و یک عکس العمل، و این دو اساساً با یکدیگر تناسب دارند. این نظر با انکه می توان ان را صورت پیشرفته تری از بعضی از مفاهیم مضمر در کتاب هفتم طبیعیات ارسطو دانست، با سایر متون ارسطویی وفاق ندارد، چه این متون رابطه بین محرک و متحرک را از فروع رابطه بین عامل و معلول یا بین علت ومعلول می دانند، یعنی روابطی که از نظرگاه مشایی باسانی هرگز به صورت کمی در نمیا یند؛ به خلاف رابطه عمل و عکس العملی که ابن باجه پیشنهاد می کند، که ان را می توان بی هیچ مشکل نظری به صورت کمی در می اورد.این نظر را می توان با فرمول زیر بیان کرد:
M=F-f
Mحرکت است ، F،نیروی محرک؛وfنیروی متحرک است. این فرمول ضعف فزاینده یا به تعبیر ابن باجه "ماندگی و خستگی"، نیروی محرک را که به احتمال خیلی زیاد مستقیماً متناسب با طول مدت حرکت است، در نظر نمی گیرد.نیز همصدا با فرمولهای کتاب هفتم طبیعیات به نحو مبهمی اشاره شده است که مسافت طی شده توسط یک جسم در حال حرکت نسبت مستقیم با رابطه بین نیروی محرک و نیروی متحرک دارد. این فرمولها در مورد یک جسم متحرک که به علن سبکی زیاد نتواند محرک خود را خسته کند یعنی به حرکت در اورد، صدق ندارد. در مورد فرود آکدن از یک سطح شیبدار خستگی جسم ساقط با زاویه بین سطح شیبدار و خط قائمی که از نقطه قرار گرفتن جسم ساقط در روی سطح زمین رسم شود متناسب است .ابن باجه احتمالاًنخستین محققی است که یک نظریه دینامیکی ، البته به شیوه ای خیلی موجز؛ راجع به فرود امدن از سطح شیبدار به دست داده است.ابن باجه در تبیین حرکت پرتابه ها از همان ارای ارسطویی پیروی می کند. به گفته او حرکت مداوم تیری که از شست و سنگ که از دست رها شده باشد از فشار ذرات هوا بر انها ناشی می شود، که ان نیز در تحلیل نهایی بستگی دارد به رانده شدن هوا براثر عمل دست یا کمان. او با نظر می رسد نظریه میل قسری را که شبیه به نظریه جنبش مایه است، و بعضی فیلسوفان شرق اسلامی نظیر ابن سینا پیش نهاده اند؛ ندیده می گیرد. ابن باجه به عنوان یک فیلسوف ارسطویی معتقد بود که یک پرتابه در میان مسیرش تندتر حرکت می کند تا در اغاز حرکت.به نظر ابن باجه اهنربا مستقیماً یک قطعه آهن را که در مجاورتش قرار نداشته باشد به حرکت در نمی اورد؛ حرکت قطعه اهن بر اثر حرکت هوا، یا چسم دیگری نظیر یک قطعه مس یا نقره که بین اهنربا و قطعه اهن قرار دارد، صورت می گیرد.ابن باجه در متنی دیگر به این عقیده که جاذبه زمین شبیه جاذبه ای که اهنربا بر یک قطعه اهن اعمال می کند؛علت حرکت سقوطی یعنی پایین افتادن اجسام سنگین می شود اشاره می کند، ولی این نظر را رد می کند.در اروپای لاتین نافذترین نظریه ها ی فیزیکی ابن باجه همان بوده است که گهگاه به عنوان اموزه راجه به زمان اصلی حرکت از ان سخن می گویند.این نظریه یا برداشتهای مشایی راجه به نقش مقاومت محیط یا مَلَاء که یکی از عوامل  تعیین کننده سرعت جسم متحرک انگاشته می شد،مخالف بود. طبق نظر ارسطوییان نقش چنین عاملی چندان است که در صورت فقدان هر گونه مقاومت از سوی میانجی –فی المثل در خلاء-سرعت جسم متحرک باید بی نهایت بشود.امتناع تحققِ ِ این حرکت ثابت می کند که خلایی وجود ندارد.هرچند ابن باجه جانبدار وجود خلاء نیست، احتجاج ارسطویی را رد می کند. نظر او راجع به این مسئله شبیه به آموزه ای است که معاصرش ابوالبرکات بغدادی و نیز یحیای نحوی پیش نهاده اند، و چه بسا ابن باجه تحت تاثیر انها بوده است، ولی منطقاً نظر ابن باجه در این باب از نظریه اش راجع به رابطه بین محرک و متحرک قابل اتخاذ است. ابن باجه بران است که در صورت فقدان یک محیط یا ملاء جسم با سرعت اولیه اش ، که بالصراحه محدود ومتناهی است ؛حرکت می کند.این سرعت به نسبت مقاومت میانجی کاهش می یابد. چنانکه مودی تصریح می کند ،این نظریه که از طریق شرح ورد ابن رشد بر ان در اروپای لاتین شناخته گردیده است، بر توماس اکویناس و دونس اسکوتوس و سایر حکمای مدرسی تاثیر نهاده است.

منبع : برگرفته از کتاب زندگینامه دانشمندان اسلامی
ترجمه : احمد آرام , فاضل لاریجانی احمد بی رشکبهاءالدین خرم شاهی ,کامران فانی ,فاضل لاریجانی,احمد بی رشک
======================================
فرستاده شده توسط: خانم الهام حسن آبادی

دانشمندان اسلامی(ابن طفیل)

ابن طفیل: ابوبکر محمدبن عبدالملک (تولد: گواریخ، اسپانیا، پیش از 504/1110؛ وفات: مراکش،581/118(و در طب و فلسفه.
ابن طفیل یک مسلمان اندولسی بود که تعلیم و تربیت عمیقی در دیانت اسلام و نیز علوم غیردینی اسلامی یافته بود. شغلش طبابت بود و ابتدا در عرناطه و سبته و طنجه و سپس به عنوان طبیب درباری سلطان موحدی معرفی کرد و از او درخواست کرد که به شرح اثار ارسطو بپردازد.شهرت ابن طفیل بیشتر به خاطر کتاب فلسفیش موسوم به حی بن یقظان است. دراینکتاب پس از یک مقدمه ارزشمند که به نشات فلسفه در غرب اسلامی می پردازئ، فلسفه نوافلاطونی خود را در هیئت یک افسانه بیان می کند. حی پسربچه ای است که در یک جزیره دور افتاده بدنیا  می اید و یک گوزن ماده تغذیه اش می کند .وی همچنین که بزرگ می شود صرفاً بر اساس مشاهدات و عقل ورزی خویش، خودبه خود بعضی از فنون علمی و مقدمات علومتجربی را می اموزد. در بزرگسالی به مدد عقل و اشراق به فهم مابعدالطبیعه و الهیات و انجام ریاضت عملی نائل می شود و سرانجام بر اثر مشاهدات و عمیق نگریهای عرفانی به وجود خداوند واجب الوجود و علت جهان پی می برد. بعدها با یک مسلمان نیک اعتقاد مواجه و همسخن می شود و به این نتیجه می رسد که تفاوتی بین عقاید فلسفی حی و دیانت وحیانی اسلام نیست، ولی آموختن فلسفه به بسیاری از مردم بی فایده است، و برای انها عقاید و احکام ساده دینی کفایت می کند.هدف عمده این افسانه اثبات دو نکته است:1فلسفه نوافلاطونی همان است که یک انسان عاقل که از علائق و تعصبات اجتماعی به دور مانده باشد، طبیعتاً به ان می رسد؛ و 2 عمل به مضمون این فلسفه، یا مضمون عملی این فلسفه به سعادت عالیه انسان منتهی می شود که همانا استکمال عرفانی نفس است. ابن طفیل در جزئیات فلسفه اش از ابن سینا پیروی می کند.ولیتفاوتهایی بین ارای این دو وجود دارد. فی المثل ابن طفیل بر ان است که قدم جهانی به جای حدوث زمانی اش ثابت نشده است و معقولات همانا انتزاع عقل انسانی است نه افاضه یک عقل فعال خارجی.حی بن یقظان در اصل عربیش همواره خوانندگان فراوانی داشته است ، و از 1671/1082 به بعد چندین ترجمه اروپایی از ان به عمل امده است.شاید بر رابینسون کروزوئه اثر دوفه نیز تاثیر نهاده باشد. نسخه خطی اثر دیگر ابن طفیل رَجَزٌ طویل فی علمِ ِالطَب اخیراً در رباط کشف شده است. این نکته در هیات علمی ابن طفیل روشن است که بر شاگردش بطروجی در ترک نجوم بطلمیوسی در مورد افلاک خارج از مرکز و افلاک تدویر و گرایش به نظامی که بیشتر ارسطویی است، تاثیر داشته است؛ ولی هیچ اثر نجومی از ان باقی نمانده است.

منبع : برگرفته از کتاب زندگینامه دانشمندان اسلامی
ترجمه : احمد آرام , فاضل لاریجانی احمد بی رشکبهاءالدین خرم شاهی ,کامران فانی ,فاضل لاریجانی,احمد بی رشک
======================================
فرستاده شده توسط: خانم الهام حسن آبادی

دانشمندان اسلامی(ابن وحشیه)

ابن وحشیه:ابوبکر احمدبن علی مختار(متولد:قُسین، نزدیک جَنبَلا، عراق حدود 246/876؛ وفات: بغداد، حدود 324/935).کشاورزی، کیمیا، احکام، نجوم، عرفان، پزشکی، زهرشناسی، جادوگری.
از زندگی ابن وحشیه چندان چیزی نمی دانیم جز اینکه نسبش به نَبَطیان یعنی ساکنان قدیم عراق  رسیدهاست. وی در زبان نبطی که از گروه ارام غربی است، ماهر بوده و به فرهنگ و اندیشه انها می بالیده است. از انجا که اینان در کشاورزی و تجارت و فنون و علوم عملی به موفقیت هایی دست یافته بوده اند ابن وحشیه قائل است که قرنها از احتشام و اعتبار برخوردار بوده اند.وی در بغداد به احکام نجوم اشتغال داشت و بغداد دران عصر یک شهر جهانی بود که هم مرکز علم و هنر بود و هم مرکز فعالیتهای تجاری و اقتصادی . وی برای فال بینی وا ینده گویی و معالجه بیماران از طلسم و تعویذ و افسون استفاده می کرد و چندین کتاب در این زمینه نوشته است.ابن وحشیه معاصر رازی بود و مانند او فن کیمیاگری در پیش گرفته بود. البته این دو هیچ یادی از یکدیگر در اثار خود نکرده اند. این مسئله ناشی از ان است که رازی از رده دیگری بود و پزشک وکیمیادان و فیلسوف مبرزی بود. چنانکه از اثار ابن وحشیه بر می اید، نوشته های او در کیمیا سرشار از سحر و جادو و کنایات واشارات مرموز وطلسمات است؛ حال آنکه کتابهای رازی نظیر سرالاسرار و الاسرار عینی و تهی از جادو و جنبل است. این پرداختن به شعبده و جن گیری و شیادی و همچنین اغراق او در حق کارهای نیاکانش و القاب و عناوینی که به نام خود می افزوده است( ابن غلاطیه و ابن برطانیه و نظایر ان) و تحقیری که نسبت به سایر تمدنها، حتی تمدن اسلامی داشته ،از ارج و اعتبار او می کاهد. ابن ندیم ترجمه احوال و اثار او را در بخشی می اورد که مختص به جادوگران و"بدروشان" است.مشهورترین کتاب ابن وحشیه الفلاحه النبطیه در باب کشاورزی  و دیگر السمومو التریاقات درباره زهرها و پادزهرهاست، الفلاحه در سال 292/904به پایان رسیده ولی تا سال 318/930که شاگرد و همکار ابن وحشسه احمدبن حسین بن علی بن احمد بن محمدبن عبدالملک زَیات (وفات حدود368/978) به استنساخ و انتشار ان پرداخت،مجهور مانده بوده است. ابن وحشیه مدعی است که هر دو این اثار از متون قدیم ارامی ترجمه شده است، و ظاهراً مولف اصلی، با اثار قدیمیتری که در این باره به سانسکریت و یونانی و فارسی نوشته شده اشنایی داشته است. این دو کتاب ارای مهمی راجع به فلاحت وزهرشناسی دارد و در قرون وسطی اسلامی بر سایر اثاری که در این زمینه نوشته شده، تاثیر نهاده است اشاره توماس اکویناس به اثار ابن وحشیه حاکی از این است که یک یا چند اثر او در اواخر قرن دوازدهم یا اوایل قرن سیزدهم میلادی به لاتین ترجمه شده و بدینسان در غرب نیز نفوذ پیدا کرده است.

منبع : برگرفته از کتاب زندگینامه دانشمندان اسلامی
ترجمه : احمد آرام , فاضل لاریجانی احمد بی رشکبهاءالدین خرم شاهی ,کامران فانی ,فاضل لاریجانی,احمد بی رشک
======================================
فرستاده شده توسط: خانم الهام حسن آبادی