او تجسم خرد ناب بود (به مناسبت يكصدو بيست و هشتمين سال تولد آلبرت اينيشتين)
1. اين ممكن است كه بتوان هر چيزي را به صورت علمي شرح داد،اما اين بي احساس و بي معني خواهد بود،درست مثل اين كه اگر شما سمفوني بتهوون را همچون يك موج نوساني فشرده شرح دهيد.
2. مسلما نيروي جاذبه هيچ مسئوليتي در قبال افتادن انسانها در عشق ندارد.
3. وقتي شما به مدت دو ساعت با دختر زيبايي مي نشينيد به نظر مي رسد كه دو دقيقه بر شما گذشته،ولي وقتي روي يك اجاق داغ براي دو دقيقه مي نشينيد گويي به نظر مي رسد كه دو ساعت بر روي آن نشسته ايد.((اين نسبيت است)).
4. تخيلات بسيار مهم تر و با ارزش تر از دانش و دانسته ها هستند.
5.اشخاص مختلف به كمك تكلم مي توانند تا حدودي تجربيات خود را با هم مقايسه كنند،از اين راه نشان داده مي شود كه برخي ادراكات حسي اشخاص مختلف نظير يكديگر است،در حالي كه براي ادراكات حسي ديگر چنين تناظري را نمي توان اثبات كرد.ما عادت داريم كه آن دسته از ادراكات حسي را كه بين افراد مختلف مشترك هستند و بنابراين ،تا حدودي،غير شخصي هستند را،واقعي بدانيم.
6. در طول يك قانون رياضي به يك واقعيت اشاره مي شود ولي يقين وجود ندارد. در طول زماني كه يقين وجود دارد،كسي به واقعيت اشاره نمي كند.
7. گاهي اوقات ما بهاي هنگفتي را براي هيچ مي پردازيم.
8. زماني كه از آلبرت اينيشتين خواسته شد كه درباره ي راديو شرح دهد،پاسخ داد:
((ببينيد،سيم تلگراف شبيه يك گربه ي بسيار بسيار طويل مي باشد.شما دم او را در نيويورك مي كشيد،و او در لس آنجلس ميوميو مي كند.آيا شما اين را درك مي كنيد؟راديو نيز دقيقا اين چنين عمل مي كند؛شما سيگنال را در اينجا ارسال مي كنيد وآنها در انجا ان را دريافت مي كنند.فقط با اين تفاوت كه در آنجا گربه اي وجود ندارد.))
9. اگر من فقط شهرت داشتم ، من فقط يك قفل سازمي بودم.
10. انسان عموما از نسبت دادن صفت زيركي به ديگران اجتناب مي كند، مگر به دشمن.
11. هيچ گاه به آينده فكر نمي كنم ،آينده خيلي زود از راه مي رسد.
12.انسان جزئي است از يك كل،كه ما آن را ((عالم))مي ناميم.جزئي كه محدود به زمان و فضا است.او خود افكار و احساساتش را به عنوان چيزي جداي بقيه عالم تجربه مي كند.كه مي توان ان را نوعي خطاي باصره در خود آگاهيش دانست.اين خطا براي ما نوعي زندان است كه ما را به اميال شخصي و ابراز عواطف نسبت به چند نفري كه از همه به ما نزديكترند محدود مي كند.
وظيفه ي دشوار ما بايد اين باشد كه خود را از اين زندان نجات دهيم و دايره ي عواطف خود را گسترش دهيم،تا همه موجودات زنده و سراسر طبيعت را با تمام زيبائيهايش در بر گيرد.هيچ كس قادر نيست كاملا به اين هدف دست يابد.اما تلاش براي نيل به آن خود بخشي از روند آزادي براي امنيت دروني است.
13. فقط دو چيز لايتناهي وجود دارد،جهان هستي و ناداني انسانها،البته من راجع به اولي زياد مطمئن نيستم.
14. در مقابل خداوند همه ي ما به يك اندازه خردمند و به يك اندازه احمق هستيم.
15. لذت نگريستن و درک طبيعت والاترين نعمت است.
16. - آلبرت اينيشتين (متفكر و فيزيكدان بزرگ) Albret Einstein:
قرآن، كتاب جبر يا هندسه يا حساب نيست بلكه مجموعهاي از قوانين است كه بشر را به راه راست، راهي كه برزگترين فلاسفه از تعريف آن عاجزند ، هدايت ميكند.
17. نقطه اتصال دو زمان گذشته و آينده حال است قدر آنرا بدانيد.
18.راز ابدي دنيا دريافتني بودن آن است.
از يافته هاي بزرگ امانوئل كانت يكي اين است كه فرض دنياي خارجي واقعي،بدون اين دريافتني بودن،بي معني است.اين واقعيت كه دنيا دريافتني است،يك معجزه است.
19. قسم مي خورم كه توي اين عالم يك خبري هست!!
20. به هنگام رويارويى با مشكلات اساسى، نمىتوانيم از همان سطح تفكرى كه آن مشكلات را به وجود آورديم، آنها را برطرف كنيم.
21. عشق مثل ساعت شنی می ماند، هم زمان که قلب را پر می کند،مغز را خالی می کند.
22. من می خواهم انديشه های خداوند را بدانم...بقيه چيزها جزئيات هستند.
23. من خودم را براي يك كار خيلي بزرگ آماده كرده بودم اما بعد از اينكه مسايل رو ديدم فهميدم كه كار بزرگي نمي خواهد انجام بدهم. فقط بايد اين قايق را روي آب انداخت و كمي پارو زد. همين!!
24.تجاربي كه تا كنون داشته ايم به ما اي اجازه را مي دهند كه طبيعت را مصداق ساده ترين انديشه هاي رياضي قابل تصور بدانيم.من قانع شده ام كه مي توان با استفاده از ابزارهاي رياضي محض،مفاهيم و قوانين مرتبط كننده آنها را كه كليه شناخت طبيعت هستند بدست آورد،آزمايش ممكن است الهام بخش مفاهيم رياضي مناسب باشند اما به طور قطع و يقين نمي توان اين مفاهيم را از تجربه استنتاج كرد،البته آزمايش همچنان يگانه معيار مفيد بودن ساختارهاي رياضي خواهد بود اما خلاقيت در جنبه هاي رياضي مطلب است،بنا براين به يك اعتبار عقيده دارم كه همانطور كه قدما تصور مي كردند،فكر محض مي تواند به درك واقعيت نائل شود.
25. من بافته هاي فكرم را با استفاده از تيشه ي رياضي آنچنان ظريف و حساس كرده ام تا به فركانسهاي خدا، عكس العمل نشون بده.
26. جالبه كه هر كدام ما براي يك سفر روي زمين مي آييم كه نميدونيم چرا؟ اما بنظر ميرسه كه هدف مقدسي وجود داشته باشه.
27. در جهان چيزي هست كه نمي دانيم چيست و كاري مي كند كه نمي دانيم چه كاري است.
28.براي من چه لذتي عميق تر و واقعي تر از اين است كه بدانم ،آيا خداوند هيچ انتخابي در آفرينش اين جهان داشته است.
29.دو راه براي زندگي در دوران زندگي وجود داردؤيكي آنكه تصور كنيم هيچ چيز يك معجزه نيست و ديگر آنكه تصور كنيم كه همه چيز يك معجزه است.
30.تو نمي تواني به طور همزمان هم آماده ي جنگ و هم مانع از وقوع جنگ شوي.
31.نفهميدني ترين چيز در رابطه با دنيا آن است كه اصلا قابل درك نيست.
32.خداوند براي آفرينش جهان تاس نيانداخت.
33.اگر A يك معادله ي موفق باشد،آنگاه فرمول آن به اين قرار است: Z+Y+X=A كه در آن،X : كار و Y: تفريح و Z : دهانت را بسته نگه دار، تعريف شده است.
34..شما وقتي تبسم مي كنيد، جامه ي انسانيت مي پوشيد.
35.از نظر من معادله مهم تر است زيرا سياست براي حال است و معادله براي ابد.
يك داستان جالب راجع به اينيشتين:
آيا شيطان وجود دارد؟ آيا خدا شيطان را خلق کرد؟
استاد دانشگاه با اين سوال ها شاگردانش را به چالش ذهنی کشاند.
آيا خداوند هر چيزی که وجود دارد را خلق کرده است؟
شاگردی با قاطعيت پاسخ داد:"بله او خلق کرد.
استاد پرسيد: "آيا خدا همه چيز را خلق کرد؟
شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا.
استاد گفت: "اگر خدا همه چيز راخلق کرد, پس او شيطان را نيز خلق کرد. چون شيطان وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمايانگر ماست , خدا نيز شيطان است.
شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد . استاد با رضايت از خودش خيال کرد بار ديگر توانست ثابت کند که عقيده به مذهب افسانه و خرافه ای بيش نيست.
شاگرد ديگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد ميتوانم از شماسوالی بپرسم؟
استاد پاسخ داد: "البته.
شاگرد ايستاد و پرسيد: "استاد, سرماوجود دارد؟
استاد پاسخ داد: "اين چه سوالی است البته که وجود دارد. آيا تا کنون حسش نکرده ای؟
شاگردان به سوال مرد جوان خنديدند.
مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فيزيک چيزی که ما از آن به سرما ياد می کنيم در حقيقت نبودن گرماست. هر موجود يا شی را ميتوان مطالعه و آزمايش کرد وقتيکه انرژی داشته باشد يا آنرا انتقال دهد. و گرما چيزی است که باعث ميشود بدن يا هر شی انرژیرا انتقال دهد يا آنرا دارا باشد. صفر مطلق نبود کامل گرماست. تمام مواد در اين درجه بدون حيات و بازده ميشوند. سرما وجود ندارد. اين کلمه را بشر برای اينکه از نبودن گرما توصيفی داشته باشد خلق کرد.
شاگرد ادامه داد: "استاد تاريکی وجود دارد؟
استاد پاسخ داد: البته که وجود دارد.
شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کرديد آقا! تاريکي هم وجود ندارد. تاريکی در حقيقت نبودن نور است. نور چيزی است که ميتوان آنرا مطالعه و آزمايش کرد. اما تاريکی را نميتوان. در واقع بااستفاده از قانون نيوتن ميتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانيد تاريکی را اندازه بگيريد. يک پرتو بسيارکوچک نور دنيايی از تاريکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانيد تعيين کنيد که يک فضای به خصوص چه ميزان تاريکی دارد. تنها کاری که می کنيد اين است که ميزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگيريد درست است؟ تاريکی واژه ای است که بشر برای توصيف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد.
در آخر مرد جوان از استاد پرسيد: "آقا, شيطان وجود دارد؟
زياد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بينيم . او هر روز در مثال هايی از رفتارهای غير انسانی بشر به همنوع خود ديده ميشود. او درجنايتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنيا اتفاق می افتد وجود دارد اينها نمايانگر هيچ چيزی به جز شيطان نيست.
و آن شاگرد پاسخ داد: "شيطان وجود نداردآقا. يا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شيطان را به سادگی ميتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاريکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصيفی از نبود خدا داشته باشد.
خدا شيطان را خلق نکرد. شيطان نتيجه آن چيزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبيند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نيست خود به خود می آيد و تاريکي که در نبود نور می آيد.
آن مرد جوان آلبرت اينيشتين بود.
روش توسعه ذهن از نظر انيشتين:
يكي از همكاران انيشتين كه استاد دانشگاه و دوستدار رياضيات بود از او سؤال كرد : جناب انيشتين! يك نوه دارم پنج سال دارد رياضيات دوره راهنمايي به بالا را حل ميكند انيشتين خيلي تعجب كرد. او به انيشتين گفت : آمدهام پيش شما كه رياضيدان هستيد توصيهاي بكنيد از الان ما چه برنامه درسي رياضي براي او بگذاريم تا اين يك رياضيدان بزرگ شود ؟ انيشتين گفت : اولين كاري كه ميكني اين است كه هر چه كتاب رياضي است از جلويش بردار! تعجب كرد و گفت : پس چه كار كنم؟ گفت هر چه داستان و سوژهها و مطالب تخيلي و افسانه است بهش بده يا برايش بخوان.
گفت : جناب انيشتين نوه من رياضيدان است اديب كه نيست كه داستان بخواند. اما منظور انيشتين اين بود كه خاصيت داستان و افسانههاي تخيلي اين است كه ذهن را توسعه ميدهد ولي حفظ اين رياضيات مظروف است و فقط ظرف را پر ميكند. فعلاً بچه ذهنش اينقدر سيال است كه فقط بايد توسعهاش داد اگر اين ذهن بزرگ بشود بعد ديگه اين موتوري ميشود كه شما نميتوانيد جلودارش شويد ولي اگر از الان بخواهيد جهت بدهيد او را محدود خواهيد كرد.
ماهنامه تربيت شماره 5 بهمن ماه 83
با هم بيانديشيم:
1.اينشتين زندگي ساده اي داشت و در مورد لباسهايي كه مي پوشيد بسيار بي اعتنا بود. روزي يكي از دوستانش از او پرسيد: چرا لباس نو نمي پوشيد؟
اينشتين خنده اي كرد و به او جواب داد: آخر اينجا همه مرا مي شناسند و مي دانند كه من چه كسي هستم. چه احتياجي به لباس نو دارم؟
تصادفا همان شخص همان شخص چند ماه بعد اينشتين را در شهر ديگري ديد و باز هم همان پالتوي كهنه را بر تن او مشاهده كرد.از او پرسيد: استاد عزيز چرا باز هم اين پاتوي كهنه را پوشيده ايد؟!اينيشتين لبخندي زد و جواب داد: دوست عزيز چه احتياجي هست؟اينجا كه كسي مرا نمي شناسد!!
2.اينشتين يكي از بزرگترين دانشمنداني بود كه تاريخ به خود ديده است.او بارها در راه مدرسه گم مي شد و معلم ها فكر مي كردند از ضريب هوشي پائيني بر خوردار است.او عموما از اتاق كار خود خارج نمي شد و همواره مشغول كلر بر روي طرحهاي خود بود.يكي از معدود ديدارهاي او با چارلي چاپلين هنرپيشه ي بزرگ سينما بود كه در طول 3 روز اقامت در خانه ي اينشتين، تنها چند ساعت با او ديدار داشت.اينشتين به چارلي گفت: آنچه باعث شهرت عظيم تو در دنيا شده و همه تو را به خاطر آن مي شناسند، اين است كه همه زبان تو را مي فهمند و چارلي پاسخ داد: و آنچه باعث شهرت توست، اين است كه هيچكس حرفهاي تو را نمي فهمد!
يك شعرگونه ي زيبا درباره ي اينيشتين :
By mac low
آلبرت انيشتين بسيار سختكوش در زيرزمين خانه اش كار مي كرد.
قطعه گچ سفيد او با سرعت از اين سو به آ سوي تخته گچي حركت مي كرد.
معادلات و فرمولها و سوالات باقيمانده را يادداشت مي كرد.
چه اسراري از جهان امشب گشوده خواهد شد؟
اما ما صبر خواهيم كرد ات استاد راه حلي پيدا كند.
صبر خواهيم كرد براي جستجوي لايتناهي وي.
افكار مغز او راه حلي براي رسيدن به پاسخ خواهد يافت.
استاد به هر سو مي نگرد و سرانجام راه حل را پيدا خواهد كرد.
استاد راه حل ها را درج مي كند....ودر يك لحظه ابديت اينجاست.................
نگاهي كوتاه به زندگي وي:
آلبرت اينشتين در ۱۴ مارس ۱۸۷۹ برابر با ۲۴ اسفند ۱۲۵۷ در شهر اولم آلمان به دنيا آمد.
يك سال بعد با خانواده اش به مونيخ رفت. تحصيلات خود را در مونيخ آغاز و در سوئيس دنبال كرد.
دوره دبيرستان را در آراو در سوئيس به پايان رسانيد و در دارالفنون زوريخ به تحصيل فيزيك و رياضى ادامه داد تا آنكه در ۱۹۰۵ دكتراى خود را گرفت.
اينشتين به معلمى علاقه داشت اما تا مدت دو سال نتوانست شغل ثابتى به دست آورد و با تدريس خصوصى و جانشينى معلمان ديگر زندگى خود را مى گذراند. سرانجام به عنوان بازرس در دفتر ثبت علائم و اختراعات سوئيس استخدام شد.
هفت سال در آنجا ماند و فرصت خوبى براى ادامه مطالعات و تكميل نظرات خود داشت وتوانست مقاله هاى تاريخى و به يادماندنى خود را در مجله آلمانى رويدادهاى فيزيكىسال منتشر كند و به شهرت دست يابد.
آلبرت در سال ۱۹۰۹ به دانشگاه زوريخ دعوت شد و به استادى دانشگاه آلمانى پراگ واستادى دارالفنون زوريخ برگزيده شد.
در ۱۹۱۴ عضويت فرهنگستان علوم پزشكى و رياست مؤسسه وريك كايزر ويلهلم را پذيرفت وهمكار ماكس پلانك، والتر نرنست، اروين شرودينگر و ماكس فون لاوه شد.
شهرت آلبرت با اعلام نظريه نسبيت عام در سال ۱۹۱۶ به اوج خود رسيد و پس از تائيد آن در كسوف سال ۱۹۱۹ (۱۲۹۸ ش) شهرت جهانى يافت.
با روى كار آمدن هيتلر در آلمان اينشتين كه يهودىبود، مورد آزار و بى حرمتى قرار گرفت و به آمريكا مهاجرت كرد و در آن جا به عضويت مؤسسه مطالعات پيشرفته پرينستون درآمد.
در سال ۱۹۳۹(۱۳۱۸ ش) به درخواست چند نفر از دوستانش به فرانكلين روزولت رئيس جمهورآمريكا نامه نوشت و در آن از سلاح خطرناك اتمى كه در آلمان مورد مطالعه بود خبر داد و او را تشويق به مطالعه درباره سلاح اتمى كرد.همين كار سبب شد كه آمريكا در استفاده از انرژى اتمى از آلمان جلو افتد و نخستين بمب اتمى در آمريكا ساخته و به كار گرفته شود.
استفاده از بمب اتمى و كشتار جمعيت زيادى در ژاپن سبب شد،اينشتين به طرفدارى از برقرارى صلح برخيزد و اعلاميه جلوگيرى از جنگ و صرف نظر كردن از جنگ هسته اى را كه برتراند راسل فيلسوف انگليسى تنظيم كرده بود،امضا كند.از اين رو است كه گروهى ثمره فعاليت علمى اينشتين را بمب اتم و جنگ هسته اى مى دانند و به او نفرين مى فرستند و گروهى ديگر او را بزرگترين دانشمند سراسر تاريخ بشر مى دانند كه جهان به بن بست رسيده علم را نجات داد و با بيان نظريه هاى خود راه علم و انديشه را هموار كرد.
اينيشتين و خواهرش:
ميلوا همسر اول اينيشتين:

اينيشتين و فرزندش(هانس):

اينيشتين و السا همسر دوم وي:

او تجسم خرد ناب بود، استادى كه انگليسى را با لهجه آلمانى
تكلم مى كرد، كسى كه چهره اش به عنوان يك كليشه خنده دار در هزاران عكس و فيلم به نمايش درآمده است. سيماى منحصر به فرد او با آن موهاى بلند و آشفته بلافاصله قابل تشخيص بود، نظير(( ولگرد كوچك)) اثر ماندگار «چارلى چاپلين» كمدين مشهور سينماى جهان. چهره او به اندازه همان خانم هاى شيك پوشى كه در تالارهاى مجلل برلين و هاليوود مثل پروانه دور او مى چرخيدند شناخته شده بود. با اين حال، او به طرز غير قابل تصورى عميق بود نابغه اى بين نوابغ ديگر كه صرفاً با انديشيدن توانست دريابد كه جهان با آنچه به نظر مى رسيد تفاوت دارد. حتى اكنون دانشمندان در مواجهه با نظريات عالمانه او مثل نظريه «نسبيت عام» اظهار شگفتى مى كنند.
اينيشتين استعداد خوبى در نواختن ويولن و آموختن هنرمندى هاى آهنگسازان كلاسيكى از قبيل باخ،موتزارت،شوبرت داشت. 

اينيشتين يك فيزيكدان نظري بود.ابزار اوليه وي كاغذ و قلم بود.وي همواره مي گفت كه اينها تنها ابزار حقيقي موثر براي ثبت درك شهودي و مستقيم از جهان طبيعت و آزمايشهاي ذهني و فكري هنگامي كه روي آنها كار مي كنيد ،هستند.

پايان عمر اينيشتين:
اينيشتين به تاريخ 18 آوريل 1955بر اثر حمله قلبي دار فاني را وداع گفت.
يادش گرامي
===================================
منابع:
روزنامه شرق
http://www.humboldt1.com
وب سايت اختصاصي اينيشتشن: http://www.albert-einstein.org
http://th.physik.uni-frankfurt.de
http://www-history.mcs.st-andrews.ac.uk
http://www.mhs.ox.ac.uk/blackboard/einstein-l.htm
www.hadith.net
www.iranoptician.com
تهيه و تنظيم : سعيده كريم نژاد




اثر ماندگار «چارلى چاپلين» كمدين مشهور سينماى جهان. چهره او به اندازه همان خانم هاى شيك پوشى كه در تالارهاى مجلل برلين و هاليوود مثل پروانه دور او مى چرخيدند شناخته شده بود. بااين حال ، او به طرز غير قابل تصورى عميق بود نابغه اى بين نوابغ ديگر كه صرفاً با انديشيدن توانست دريابد كه جهان با آنچه به نظر مى رسيد تفاوت دارد. حتى اكنون دانشمندان در مواجهه با نظريات عالمانه او مثل نظريه «نسبيت عام» اظهار شگفتى مى كنند. «ريچارد فينمن» كه خود در زمره دانشمندان برجسته معاصر بود در اين باره گفته است: من هنوز نمى توانم بفهمم كه او چطور به اين موضوع مى انديشيد.» اما فيزيكدان بزرگى كه ما در اينجا از او سخن مى گوييم به طرز شگفت انگيزى ساده رفتار مى كرد. مثلاً او عادت داشت كه كراوات ها و جوراب هايش را با عرقگيرها و زيرپيراهنى هاى پروانه اى عوض كند. او كلمات قصار پُرمغزى را بر زبان جارى مى ساخت و به آسانى حل معادلات رياضى قادر بود تا اشعار نامربوط بسرايد. بازى پرتاب حلقه ها او را مشغول مى كرد،ضمن اينكه او همواره تلاش مى كرد تا به اشكال مختلف خود را به عنوان يك يهودى پاكدل يا يك هنرمند پُرآوازه بشناساند. هر كارتون سازى آرزو مى كرد تا مدلى همانند او داشته باشد. ايده هاى او درست همانند ايده هاىداروين» (ديرينه شناس برجسته) غوغايى در جهان دانش بر پا مى كرد و عملاً فرهنگ معاصر، از نقاشى تا شعر، راتحت تأثير قرار مى داد. در آغاز، حتى بسيارى از دانشمندان مفهوم واقعى «نسبيت» را درك نمى كردسخن كنايه آميز و بديع «آرتور ادينگتون» متخصص بذله گوى فيزيك نجومى است كه وقتى از او پرسيده شد «آيا درست است كه فقط سه نفر مفهوم نسبيت را درك كرده اند» پاسخ داد «من دارم تلاش مى كنم بفهم كيست.» به طور كلى، نگاه جهانيان به مفهوم «نسبيت» نگاهى منتظرانه و خيره شونده بود. براىانديشمندان بزرگ دهه ۱۹۲۰ از «دادائيست» ها تا «كوبيست» ها و حتى فرويدين ها (طرفداران نظريات زيگموند فرقضيه تا حدى فرق مى كرد. اينان «نسبيت» را منطبق بر واقعيت هاى امروز جهان يافته بودند و نگاه ايشان بازتاب دهنده چيزى بود كه «ديويد كاسيدى» مورخ برجسته حوزه دانش به اختصار آن را «چشم انداز معاصرمى ناميد: «خزان حكومت هاى استبدادى، تحولات گسترده در قلمرو نظم اجتماعى و درواقع هر آنچه درقرن بيستم دچار آشوب و تلاطم شد.تأثيرات برانگيزاننده «اينشتين» نابغه علمى قرن بيستم بر پندارهاى عمومى در سراسر زندگى او و پس از آن ادامه پيدا كرد. آرامگاه ترسناك او به آهن ربايى براى جذب پويندگان راه دانش و آگاهى تبديل شد. قيم هاى «اينشتين» محرمانه خاكسترهاى جسد او را در هوا پراكندند. اما آنها شكست خوردند، لااقل تا اندازه اى، توسط يك آسيب شناس زرنگ كه مغز «اينشتين» را بيرون كشيد تا شايد در آينده بتواند رازهاى نبوغ ذاتى او را كشف كند. همين چند سال پيش بود كه عده اى از محققان كانادايى با بررسى بقاياى نمك سود شده مغز «اينشتين» دريافتند كه نرمه جانبىبزرگتر از حد معمول بوده است. گفتنى است كه اين قسمت از مغز انسان به عنوان مركزى براى انديشيدن پيرامون محاسبات و شبيه سازى هاى فضايى نقش حساسى را ايفا مى كند. اما دانشمندان به همين اندازه بسنده نكرده اند و دستنوشته هاى قديمى «اينشتين» را براى پى بردن به ابعاد واقعى نبوغ او مورد مطالعه قرار داده اند. اين حقايق نامكشوف سرانجام پس از سال ها مقاومت قيم هاى «اينشتين» كه ظاهراً اشتياق فراوانى به مخفى نگهداشتن نبوغ نظريه «نسبيت» نشان داده اند در حال آشكار شدن است. بر خلاف كاريكاتور خنده آورى كه «اينشتين» را با موهايي ژوليده و بدون آرايش به تصوير كشيده و همواره دختركان محصل را در انجام تكاليف خانگي درس رياضي و تحقق عيني هر هدف ارزشمندي ياري داده است«آلبرت» آنگونه كه اسناد مربوطه نشان مى دهند مردي بوده كه زندگي شخصي مغشوش اش تفاوت هاى بارزى با انديشه هاى روشن او پيرامون جهان هستى داشته است. او قادر بود تا گاهى خونگرم و گاهى خونسرد باشد؛ او پدرى بسيار مهربان و شيفته فرزندان خود بود اما معمولاً دور از محيط خانواده حضور داشت؛ او همسرى فهميده براى بانوى سختگير خانه بود...


دو نظام هندسى را صورت بندى كردند كه هندسه را از سيطره اقليدس خارج مى كرد. صورت بندى «اقليدس» از هندسه تا قرن نوزدهم پررونق ترين كالاى فكرى بود و پنداشته مى شد كه نظام اقليدس يگانه نظامى است كه امكان پذير است. اين نظام بى چون و چرا توصيفى درست از جهان انگاشته مى شد. هندسه اقليدسى مدلى براى ساختار نظريه هاى علمى بود و نيوتن و ديگر دانشمندان از آن پيروى مى كردند. هندسه اقليدسى بر پنج اصل موضوعه استوار است و قضاياى هندسه با توجه به اين پنج اصل اثبات مى شوند. اصل موضوعه پنجم اقليدس مى گويد: «به ازاى هر خط و نقطه اى خارج آن خط، يك خط و تنها يك خط به موازات آن خط مفروض مى تواند از آن نقطه عبور كند.»
بيش از يك خط از آن نقطه عبور كند. با اندكى تسامح مى توان گفت اين دو هندسه منحنى وار هستند. بدين معنا كه كوتاه ترين فاصله بين دو نقطه يك منحنى است. 
وبلاگ مشترک دانشجویان درس تاریخ و فلسفه علم استاد علی جعفری