درباره معنای زندگی
پرسش از معنا، پيوند بسيار نزديكي با زندگي دارد؛ چرا كه اين پرسش تنها از موجودي امكان بروز مييابد كه در جستجوي «معناي» زندگي است. يعني انسان از اين رو، تنها انسان است كه از معناي زندگي ميپرسد و همه كنشها و اهداف زندگيش معطوف به آن است. حتما داستان مسخ كافكارا به ياد داريد؛ يعني صبح روزي كه گرگوار سامسا از خواب بيدار شد و خود را در هيئت سوسكي يافت. اين داستان نشاندهنده اوج بيمعنايي زندگي براي يك شخص است و شايد هيچ دوراني مانند عصر حاضر انسان درد بيمعنايي و پوچي نداشته است.
سقراط، جستجوگر بزرگ معنا بود و از چيستي امور پرسش ميكرد؛ عدالت چيست؟ زيبايي چيست؟ دانش چيست؟ خوبي چيست؟ و...، اينها پرسشهاي محوري سقراط بود.اما از طرف ديگر اكنون هم پس از گذشت تاريخي درازمدت از زمان سقراط، باز مسئله معنا و پرسش از معيار و ملاك معنا سربرآورده است. پرسش اين است كه «چه چيزهايي در شكلگيري معناي يك امر، يك واژه، يك نشانه، يك تصوير و يا يك رسم دخيل و سهيم است؟» و يا باز به بيان متفاوت، «چه چيز معناي امور را تعيين ميكند»؟از جمله عمدهترين و پذيرفتنيترين پاسخهايي كه به اين مسئله داده شده اين پاسخ است كه معناي هر چيز در نهايت به جايگاهش در درون شكلي از زندگي وابسته است. طبق اين ديدگاه معنا چيزي وابسته به زندگي است. به اين ديدگاه اصطلاحا نظريه مناسبت گفته ميشود و منظور از آن مناسبتي است که هر چيز در درون زندگي دارد. البته در اينجا زندگي به معني زيستي و آن مراد نيست، بلكه معنايي از آن موردنظر است كه كساني چون ديلتاي و ويتگنشتاين صور زندگي انسان ميشمارند.بر طبق «نظرية مناسبت» آخرين مرجع تبيينهاي معنا، زندگي است؛ يعني معنا تابع نقش يا جايگاهي است كه اشيا، در زندگي دارند.اگر معناي هر چيز به جايگاه آن در يك فرم زندگي برگردد، آنگاه خود زندگي چگونه ميتواند معنادار باشد. همانطور كه ملاحظه ميشود در اين اشكال، معناي خود زندگي بهعنوان يك كل مطرح است كه اتفاقاً خود يكي از مباحث جديد و رايج فلسفي است.
مسئله معناي حيات زماني اهميت مييابد كه انسانها با نگاه انتقادي در مورد فعاليتهاي هدفمندشان ـ مثلا تأليف كتب فلسفي، ساختن اتومبيل، تشكيل خانواده و...ـ تأمل ميكنند و با اين احتمال كه ممكن است آنها نوعي اتلاف زندگي و پوچ و بيهوده باشند وحشتزده ميشوند. آنها در حقيقت در جستجوي چيزي هستند كه اينگونه فعاليتها بتوانند جوابگوي آن باشند؛ ميزان يا مقياسي كه بتواند نشان دهد اين فعاليتها داراي اهميت هستند. اين نظر كه اهداف و فعاليتهاي ما تنها به شرطي معنادار هستند كه ما معنا را با تعهد و التزامي كه نسبت به آنها داريم، به آنها اعطا كنيم به نظر ناسازگار ميآيد.كسي كه دلمشغول اين است كه آيا اهدافش با اهميتاند يا نه، اگر به او گفته شود نگاه كن ببين چه اندازه براي آنها هزينه ميكني هرگز متقاعد نخواهد شد؛ زيرا كه مسئله شخص دقيقاً اين است كه «آيا همه آن هزينه كردنها به هيچ مي ارزد؟» تا زماني كه اين نگراني انديشه ورزانه باقي است نميتوان پرسيد كه آيا حيات به طور كلي بامعنا است؟
اما فعاليتي كه هدفش شركت كردن در چيزي است كه خود بيهدف و بي معنا است، به نوبه خود بي هدف و بيمعنا خواهد بود. نوشتن كتب فلسفي ممكن است براي گسترش دانش فلسفي سودمند باشد؛ اما اگر گسترش دانش فلسفي كاري جز وقت تلف كردن نباشد پس نوشتن كتابها نيز بيهوده خواهد بود.
آدمی احساس می کندکه باید،به بیان ساده،نقد عمر خویش را صرف چیزی کند که بالاخره به نوعی به درد دنیا یا آخرت او یا هم به درد دنیا و هم به درد آخرت او بخورد.می پذیریم که یک انسان برخوردار از عقل سلیم عمر خویش را بر سر هیچ و پوچ نمی گذراندو ناگذیر باید پیشه ای را که بدان اشتغال می ورزد،برای خویش معنادار بیابد.جالب این است که فیلسوفی چون ایمانوئل کانت(1804-1724)نیز با همه اهتمامی که که به نفی فایده مداری و غایت انگاری از اخلاق داردو معتقد است که باید همه انگیزه فاعل اخلاقی،عمل به تکلیف و از سر احترام به تکلیف باشد،در نهایت می پذیرد که بایدبه نوعی تکلیف مزین به تاج سعادت شود.تاریخ زندگی بشربر بسیط زمین را به دو صورت می توان در نظر گرفت.یکی زندگی بشر،بدون انسان هایی که از آنها به خردمند،فرزانه و حکیم تعبیر می شودو دیگر زندگی بشر با وجود چنین انسان هایی.به بیانی زیبایی شناختی بسا که بتوان گفتاگر دنیا را زیبا بدانیم،با وجود چنین انسا هایی،دنیا زیباتر می شود و از سوی دیگر اگر آن را نازیبا بدانیم،بی وجود این جماعت،نازیباتر خواهد بود.چرا چنین است؟مهمترین ویژگی اینگونه انسان ها این است که اهل تامل اند.اینان موهبت خدادادعقل را در مجرای صحیح آن به کار می بندند.این نوع استفاده از عقل،نخستین کاری که با انسان می کند،این است او را از خواب جزمی اش بیدار می سازد و از آشیانه غیر متاملانه(فارغ از تامل)خویش به درد می آورد.مراد از «خواب جزمی» حالتی است که در آن حالت آدمی در کنار بسیاری از امور سهل و آسان می گذرد و اصولا مساله و مشکلی در آن نمی بیند.بسیاری از مسائل برای انسان های عادی چنان است که شایسته کمترین توجه و اعتناعی نیستند.اما این نه از باب سادگی و پیش پاافتادگی آن امور است،بلکه از آن باب است که اکثریت انسان ها،به تعبیرهایدگر در جماعت «منتشران» قرار دارند.به این معنا که در خصوص این گونه مسائل باری به هر جهت و به تعبیری محترمانه تر فارغ بال اند.این گونه امور مادام که آدمی به آنها نیندیشیده یا درباره آنها پرسشی مطرح نکرده باشد،هیچ مشکلی را پیش نمی آورد و خیلی سهل و ساده در کنار ما جریان دارند.ولی همین که آدمی از خواب جزمی اش به درآمد و مشی و منشی متاملانه در پیش گرفت،گویی از ما می گریزند،جلوه و جلال خویش را از دست می دهند و چنان رخ در حجاب می کنند که به دشوارترین مسائل مبدل می شوند.یک نمونه چنین مسائلی،حقیقت زمان است.مادام که آدمی در خواب جزمی به سر می برد،زمان برایش پدیده ای کاملا مانوس است.هیچ مشکلی در خصوص زمان ندارد و اصولا خویش را چنان با زمان درگیر و آمیخته می بیند که پرسش درباره زمان،برایش خنه دار می نماید.اما همین که به زمان می اندیشد و از خواب جزمی اش نسبت به آن بیدار می شود،آن را از مشکل ترین مسائل میابد. و بی راه نیست اگر بگوئیم مساله زمان،از دشوارترین مسائل مابعدالطبیعی است.در مورد مفهوم«هستی» موضوع از همین قرار است.به قول حاج ملاهادی سبزواری:«مفهوم هستی از شناخته ترین مفاهیم و حقیقت آن در نهایت پنهانی است».
در نهايت ما به اين اطمينان نيازمنديم كه هستي انسان ضامن چيزي است تا افعال و نياتي كه به حيات انسان تعلق دارند به نحوي بامعنا شوند كه اين سوءظن انديشهورزانه را كه احتمال دارد همه آنها بيمعنا و پوچ باشند باطل كند. اگر حيات انسان ضامن چيزي فراتر نباشد ديگر اهميتي ندارد كه متفاوت از آنچه هست باشد و در اين صورت چگونه اعمال و نياتي كه درگيرشان هستيم ميتوانند مهم باشند.
يكي از پاسخهايي كه به ايراد مذكور داده شده از اين قرار است: معناي هر چيز به جايگاهش در شكلي از زندگي بستگي دارد اما خود زندگي از اين قاعده مستثنا است. در موردي كه معناي خود زندگي به عنوان يك كل موردنظر است، ديگر قاعده مذكور كارساز نيست و بايد به دنبال معيار ديگري براي معنا باشيم. معياري كه معمولا در اين مورد براي معنا پيشنهاد ميشود اين است كه زندگي بايد جوابگوي چيزي فراتر از خود باشد تا بتواند معنادار باشد. معمولا نسبتي كه زندگي با امري فراتر از خود – مانند خدا، جهاني ديگر يا كيهان – دارد باعث معنادار شدن آن ميگردد.
چنانكه ميبينيم در اين روش، فرضي مابعدالطبيعي دخالت دارد و امري متافيزيكي وارد ميشود كه ممكن است براي بسياري از افراد قابل پذيرش نباشد؛ زيرا به نظر ميآيد كه هيچ موردي كه بتواند زندگي را شامل شود و يا نسبت به زندگي برتر باشد قابل تشخيص نيست و با كمي محافظهكاري درمييابيم كه هيچ چيز قابل شناسايي فراتر از زندگي وجود ندارد.راه دوم اين است كه در اصطلاح «معناي زندگي» دستكاري كنيم و آن را از واژگان «معنا» تهي كنيم؛ اما می بینیم كه اين راه هم نميتواند درست باشد زيرا با تغيير لفظ چيزي عوض نميشود و مطالبه معنا براي زندگي قابل تحويل به مطالبه روش درست زندگي كردن نيست.تأملاتي از اين دست ما را به اين نتيجه نزديك مي كند كه معناي زندگي را امري متحقق و كشفي نشماريم، بلكه آن را آفرينشي و خلقي به حساب آوريم.طبق اين رويكرد معناي زندگي واقعيتي از قبل آماده در اين جهان يا جهان ديگر نيست كه شخص بتواند آن را كشف كند، بلكه شخص جستجوگر معنا، لازم است از جستجوي بيهوده دست بكشد و به شيوة هنرمندي كه در فعاليت خلاقانه خود به خلق اثري جاودانه و مفيد معناي جاودانه مي پردازد، معناي زندگي خود را بيافريند. اين ديدگاهي است كه فلسفه متأخر نيچه بر آن تأكيد داشت.
اصولا می توان به معنای زندگی به عنوان یک امر تاریخی فلسفی- نگاه کرد. مفاهیم و موضوعاتی که برای فلسفه و دست اندر کاران آن تبدیل به دشوارترین مسائل می شوند،مفاهیم و موضوعاتی هستند که اغلب ساده ترین و آشناترین موضوعات برای توده مردم اند. ولی اهل فلسفه دشواری این مسائل را نشان می دهند.و جالب این است که خود فیلسوفان و حکیمان،اغلب در راه طلب و کشف حقیقت جانب انصاف را نگه داشته و به دشواری های طریق و محدودیت های بشری خویش وقوف داشته و همواره بدان تصریح کرده اند.برای این افراد نیز سپردن آن راه به هیچ وجه آسان نیست.چنان است که هر مساله ای را که رمز گشایی می کنند خود به مسائل دشوارتری منتهی می شود و همینطور این سیرگویی در یک تسلسل بی پایان ادامه میابد.به قول آن رئیس حکیمان مسلمان،ابن سینا،«بهره ایشان جز موشکافی نیست و هرگز به کمال ذره ای راه نمی یابند».
پس مسئله معنای زندگی اساسا دچار ناسازگاری درونی است،زیرا پرسشگر هم هنگام با پرسش از معنای زندگی در حال زیستن است.
منابع:
ماهنامه اطلاعات حکمت و معرفت.